کالا 001163

احمد شه وری. پیشینه تاریخ ایران . 1382. 291 صفحه. شابک: 978-600-04-8162-9

این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای 6 دلار امریکا از طریق پرداخت به PayPal به نام  a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید.

نگاهی نو به تاریخ ایران 2

ایران ِ پیش از تاریخ

پیش از تاریخ به زمان پیش از اختراع خط،  بعنوان وسیله و ابزاری جهت حفظ  و انتقال  یادمان ها و رویدادها به نسل های بعد از خود، اطلاق می گردد. 

تا پیش از سال 1386/ 2007، تاریخ اختراع خط را 3600 پ م می دانستند و همینطور نوشته بودند که سومریان نخستین مردمانی بوده اند که دست به اختراع خط زده اند. اما این گفته ها امروز دیگر اعتبار ندارد زیرا پس از کشف باقی مانده های تمدنی جیرفت امروزه مسجل است که مخترع خط نه سومریان بلکه مردم ساکن جیرفت  ِایران بوده اند. این کشف عظیم تمدنی در سال 2007 در کاوشهای باستان شناسی در جیرفت آشکار شد. دوره پیش از تاریخ خود به سه دوره تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از:

۱ – عصر سنگی قدیم یا پارینه سنگی

شواهد اولین رفتارهای فرهنگی انسان در ایران با ساخت ابزار سنگی های گوناگون در دوران پارینه سنگی آغاز شد، عصر پارینه سنگی شامل سه دوره قدیم، میانی و جدید می شود، آثار بدست آمده از این دوران در ایران اغلب متعلق به دوره پارینه سنگی جدید است که از محوطه هایی چون کشف رود خراسان.

فرهنگهای مرتبط با پارینه سنگی قدیم ایران شامل فرهنگ ساطور ابزار الدوان و فرهنگ تبر دستی آشولی هستند. کهن ترین شواهد این دوره که مربوط به فرهنگ الدوان است در اطراف رود خانه کشف رود در شرق مشهد یافت شده‌است. این شواهد شامل تعدادی ابزار سنگی ساخته شده از کوارتز است که شامل تراشه و ساطور ابزار هستند. طبق نظر کاشفین این مجموعه حداقل ۸۰۰ هزار سال قدمت دارد. از فرهنگ آشولی نیز مدارک بیشتری در شمال غرب و غرب کشور بدست آمده ‌است. برخی از مکانهای مهم شامل گنج پر در رستم آباد گیلان، شیوه تو در کردستان نزدیکی مهاباد، پل باریک در هلیلان ایلام هستند. از دوران پارینه سنگی میانی که فرهنگ ابزار سازی آن موستری گفته می ‌شود، شواهد بیشتری در غارها و پناهگاهها یافت شده ‌است که اغلب مربوط به زاگرس مرکزی هستند. این دوره از حدود ۲۰۰ تا ۱۵۰ هزار سال پیش شروع شده و تا حدود ۴۰ هزار سال پیش ادامه داشته ‌است. انسان‌های نئاندرتال در این دوره در ایران می‌ زیستند که بقایای اسکلت آنها در غار بیستون و دیگر غارها یافت شده‌ است. مکانهای مهم این دوره غارهای بیستون، ورواسی، قبه، و دو اشکفت در شمال کرمانشاه؛ قمری و گر ارجنه در اطراف خرم آباد؛ کیارم در نزدیکی گرگان، نیاسر و کفتار خون در نزدیکی کاشان، قلعه بزی در نزدیکی اصفهان، و میرک در نزدیکی سمنان، لدیز سیستان، هومیان کوهدشت و دره هلیلان در لرستان و… بدست آمده اند.

           دوران پارینه سنگی جدید ایران از حدود ۴۰ هزار سال پیش آغاز و تا حدود ۱۸ هزار سال پیش ادامه یافته که مقارن با مهاجرت انسان هوشمند جدیدی به ایران است. آثار این دوره در اطراف کرمانشاه، خرم آباد، مرو دشت و کاشان،  یافت شده ‌است. فرهنگ ابزار سازی این دوره تیغه و ریز تیغه برادوستی است. آثار دوره بعدی فراپارینه سنگی در غرب زاگرس و شمال البرز بدست آمده که فرهنگ زرزی خوانده می‌شود. در این دوران بشر علاوه بر گردآوری غذا و شکار بخشی از غذای خود را ذخیره می کند.

۲- دورۀ فرا پارینه سنگی

این دوره مشتمل است بر یک دوره کوتاه  تاریخی در ایران بین دوره های پارینه سنگی و عصر نوسنگی.

آثار این دوره  از تاریخ ایران در غرب زاگرس و شمال البرز بدست آمده که فرهنگ زرزی خوانده می شود. این دوره مقارن است با آغاز دوره روستا نشینی در ایران.

3- عصر سنگی جدید یا عصر نوسنگی

با گذر از دوران پارینه سنگی و فرا پارینه سنگی از حدود دوازده هزار سال پیش ساکنان خاور نزدیک از جمله ایران دوره فرهنگی و تمدنی نوسنگی، را آغاز می کنند. دوران نوسنگی با اهلی کردن گیاهان و حیوانات و شکل گیری نهایی روستا ها همراه بود و تا هزاره پنجم قبل از میلاد ادامه یافت در دوران نوسنگی بشر با ساخت سفال، ایجاد فضاهای معماری و ارتقاء سطح صنعت خود گامی دیگر در ترقی خود برداشت آثار دوره نوسنگی در ایران از محوطه هایی چون تپه سیلک در کاشان، چشمه علی تهران، تپه حصار دامغان، تپه گیان نهاوند، تپه باکون فارس، سراب، گودین و گوران و گنج دره در کرمانشاه و شوش در خوزستان و… بدست آمده است با گذر از عصر نوسنگی ایران همچون سرزمینهای اطراف خود در آسیای غربی وارد دورانی شد که تولید انبوه فلز، گذر از روستا نشینی به شهر نشینی، استفاده از خط و نگارش و به کار بردن علائم، توسعه تجارت، معماری، بهره مندی از تاریخ، ادبیات و هنر از شاخصه های آن دوران است.

کالا 001164

احمد شه وری. تاریخ سیاسی و فرهنگی ایلام . 420 صفحه. شابک:978-600-04-8386-9
این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای 8 دلار امریکا از طریق پرداخت به PayPal به نام a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید.

نگاهی نو به تاریخ ایران 1

ایلام نام یک تمدنی باستانی در منطقه‌ای است که بخش بزرگی در جنوب غربی ایران از خوزستان، ایلام کنونی، چهارمحال بختیاری، بوشهر، کهگیلویه و بویراحمد، شمال پارس کنونی (اَنشان) و لرستان را در پایان هزاره سوم قبل از میلاد دربرمی گرفت؛ ولی در دورهٔ هخامنشیان به منطقه جغرافیایی دشت شوش تقلیل یافت.
تاریخ ایران قدمت ازلی دارد امیدوارم ابدی هم بماند، زیرا طرحهایی شیطانی برای تجزیه بازهم بیشترآن را دارند که البته هیچگاه به آرزوی خود نخواهند رسید. در یکی ازآخرین نطق هایش محمد رضا پهلوی گفت می خواهند ایران را “ایرانستان” کنند ولی در آن زمان از آنجا که او فرد بسیار دروغگویی بود کسی به حرف او اعتنا نکرد و بسیاری بی اعتنا از کنار این عبارت پرمعنا گذشتد. از طرف دیگرمی گویند در سال 2050 تعداد اعضای سازمان ملل متحد به 500 کشور می رسد. پس بی تردید نقشه هایی برای تجزیه کشورها، از نوع نقشه ای که برای یوگسلاوی اجرا کردند برای دیگر مناطق هم، بویژه برای منطقه ما هم دارند.
تحت این شرایط یکی از چیزهایی که ما ایرانیان را بهم متصل و یکپارچه نگه خواهد داشت توجه به زبان، تاریخ و فرهنگ مشترکی است که اقوام مختلفی که از دیرباز در این خطه از جهان زیسته اند با یکدیگر دارند. زبان و فرهنگی که باصطلاح من درآوردی و امروزین نیست و اصالت دارد. این جانب سه سال شش ماه در کره جنوبی اقامت داشتم. آنهایی که با تاریخ این منطقه از آسیا آشنا هستند بخوبی می دانند که در این بخش از جهان دو فرهنگ متمایز شناخته شده از روزگار باستان تا به امروز وجود داشته است : چین و ژاپن. و کره قرنها جزیی از چین بوده منتها ساکنان امروزین آن بیشتر از مغولستان به این بخش از دنباله چین کوچ کرده اند؛ زبانشان تا 500 سال پیش زبانی متمایزی از زبان چینی نبوده است تا اینکه فردی با نام سجونگ خط و زبان کره ای را اختراع می کند. امّا امروز کره ایها با غروری وصف ناشدنی از 7000 سال فرهنگ خود سخن می گویند و به زبانشان آنچنان علاقمندند که می گویند یکی از شیرین ترین زبانهای جهان است. حال شما تاریخ و فرهنگ ایران را با این نو ملتها که کم هم نیستند مقایسه کنید و ببینید چگونه بوده که این فرهنگ توانسته است پس از این همه حمله خارجی و این همه سلطه بیگانه دوام بیاورد و خود را حفظ کند.
بعقیده این قلم آنچه به ما در سخت ترین شرایط قدرت مقاومت را در برابر هجوم فرهنگی و نظامی دشمنان ما اعطا کرده است همین فرهنگ غنی و سرشار از آموزه و درس است. امروز هم که دنیا پر است از کید و مکر و فریب و حیله علیه ما ایرانیان، تنها راه رستگاری ما بالیدن به فرهنگ غنی و سرشار از دانش وانسانیت است.
امروز ما درست در شرایطی قرار داریم که فردوسی در آن قرار داشت. آنچه فردوسی بزرگ در آن شرایط بحرانی انجام داد دست آزیدن به رشته ارتباطی فرهنگ در جامعه بود و با بهره گیری از این خط ارتباطی بر ایرانیان نهیب زد که ای مردم ایران بهوش باشید که هستید و از کجا آمده اید، شما انسانهایی آزاده هستید که همواره خداشناس و یزدان پرست بوده اید، بر دین و ایمان راستین خود باقی باشید، خود را از لحاظ معنوی نیرومند سازید که پیروز خواهید شد.
و اگر ما امروز هنوز با نام ایران بنام ایرانی شناخته می شویم و با یاد ایران زنده ایم، این موهبت را مدیون فردوسی و دیگر پرچمداران نهضت ادبی وفرهنگی ایران هستیم که با درک صحیحی که از زمان خود داشتند تلاش کردن تا رشته های همبستگی را در میان ایرانیان محکم و استوار سازند.
فلات ایران بخاطر ویژگیها و شرایط خاص و اوضاع جغرافیایی، از دیر باز زادگاه و کانون تمدنهای دیرین و دیرپای جهان بوده است و در این پهنه گسترده در طول سده های متمادی اقوام و ملل گوناگون با فرهنگها و آیینهای ویژه خویش که بیشتر از فرهنگ و تمدن قوم ایرانی متأثر بوده اند، برخاسته اند و در این میان از نظر قدمت سابقه حضور در ایران، ایلامیان گوی سبقت را از دیگران ربوده اند هرچند که آگاهی ما از تاریخ ایلام، عمدتاً حاصل بازسازی قطعات ناقص از منابع میانرودان (سومری، اکدی، آشوری و بابلی) است که خالی از اشتباه و خلط مبحث های فاحش نیست از جمله اینکه پژوهشگران در باره ایلامیان و تاریخ آنها، تا مدت‌ها ایلام را با سوزیانا یکی می‌پنداشتند، و بر آن بودند «که سوزیانا مترادف با دشت و کوهپایه‌ های زاگرس سفلی در استان خوزستان امروزی است. اما بتازگی دو عامل مهم این باور را اصلاح کرده‌ است.
نخست، پژوهشگران دریافته‌اند که تل ملیان در استان فارس همان مرکز باستانی پادشاهی انشان بوده ‌است و دوم اثبات گردید که شوش و ایلام دو مفهوم متمایز بوده‌اند؛ به‌عبارت دیگر، شوش مترادف ایلام نیست. در واقع، در طی تاریخ چند هزار سالهٔ ایلام، مرزهای این سرزمین نه تنها از دوره‌ای به دوره دیگر، بلکه با توجه به دیدگاه کسی که آن را توصیف می‌ کرده، متغییر بوده است. با این وجود، «بر اساس منابع میانرودان می ‌توان نقشه‌ای نسبتاً دقیق از ایلام در اواخر هزارهٔ سوم ترسیم کرد؛ ترسیم این نقشه را بویژه مدیون «جغرافیای سارگن اکدی» هستیم، اثری که در دورهٔ آشوری جدید تدوین شد و دامنهٔ فتوحات سارگن اول در حدود 2300 پ م را نشان می‌دهد. به نظر می‌رسد که طبق تصور میانرودانی‌ ها در اواخر هزارهٔ سوم، کشور ایلام تمامی فلات ایران را در بر می‌ گرفت، و از میانرودان تا دشت کویر و دشت لوت و از دریای کاسپین تا خلیج فارس گسترده بود[1]».
اما البته نفوذ فرهنگ ایلامی در آن دوره بسیار گسترده‌ تر از این مرزهای سیاسی بود و به آسیای مرکزی، افغانستان، پاکستان و سواحل جنوبی خلیج فارس می‌رسید. باید تاکید کرد که در طی سده‌ های آخر هزارهٔ سوم، سوزیانا گاهی اوقات از نظر سیاسی به امپراتوری‌های میانرودان وابسته بود که مرکز این امپراتوری‌ها ابتدا اکد و سپس اور بود؛ سوزیانا تنها برای مدت کوتاهی عضو کنفدراسیون ایلامی بود. کنفدراسیون ایلامی از چندین پادشاهی تشکیل می‌ شد: پادشاهی اوان (احتمالاً در ناحیهٔ زاگرس)، سیماشکی یا به تلفظ آشوری، شیمشکی (احتمالاً از کرمان تا دریای کاسپین) و انشان (استان امروزی فارس که به طور طبیعی از ناحیهٔ بوشهر به خلیج فارس دسترسی دارد). باید افزود که کل این تعریف از دیدگاه میانرودانی‌ هاست. برای مردم فلات ایران، یعنی اوانی‌ها و شیمشکی‌ها، ایلام بمعنی سرزمین انشان بود[2].
از سوی دیگر، بنا بروایت بیشتر تاریخ نویسان حدود سه هزارسال پیش گروهی از مردمان که آنها را آریایی خوانده اند از جنوب استپهای سیبری که بتدریج آب و هوایش از اعتدال خارج و بسوی سرد شدن می رفت به درون فلات ایران سرازیر شدند و پس از زد و خوردهای فراوان با ساکنان سرزمین جدید، سرانجام چیرگی یافته و اینجا و آنجا برای خود شهرک ها و آشیان هایی برپا کردند. بیشتر آریاییان چوپان و گله دار وکوچ نشین بودند و زندگی قبیله ای داشتند. زرتشت که در مورد زمان تولد و مبعوث شدنش به پیامبری ابهامهای زیادی وجود دارد، بنا بقولی در حدود 1100 پ ماز غرب ایران یعنی آذربایجان کنونی و بنا بروایتی هم از شرق ایران یعنی از بلخ برخاست و دینی به مردم خداشناس ایران عرضه کرد که بر پایه ثنویت یا وجود دو خدا یکی مظهر روشنی و خوبی ها بنام اهورامزدا و دیگری نماد سیاهی و تباهی بنام اهریمن بود که طبعاً این گفته ها در میان مردمی که بگونه ای طبیعی خدا شناس بودند و تنها به وجود یک خدا اعتقاد داشتند گوش شنونده نداشت و از این روی زرتشت راه کار را در رخنه در خاندان شاهی ایران آن روز یعنی لهراسب و گشتاسب یافت که زمینه مردمی ناچیزی داشتند. زیرا از همان آغاز برگزیدن لهراسب به پادشاهی از سوی کیخسرو این گزینش توسط نخبگان جامعه ایران از جمله زال زر، توهینی به ایرانیان تلقی گردید و زال و دیگر بزرگان ایران بر کیخسرو، برغم احترامی که در میان ایرانیان داشت، انتقاداتی سخت وارد ساختند. به هر حال دین زرتشت در سایه حمایت شاهان و شاهزاده ایران، یعنی اسفندیار، بتدریج گسترش پیدا کرد و متقابلاً زرتشت شاه را سایه خدا و اطاعت بی چون و چرای مردم از فرمان او را در حکم عبادت دانست که تالی فاسد آن تا به امروز دست از گریبان مردم ایران برنمی دارد.
آریاییان پس از ورد به ایران در نقاط مختلفی اسکان یافتند و پس از گذشت سده ها تشکیل قبیله های بزرگی را دادند و براثر مرور زمان در بینشان لهجه های تا حدی متفاوت پیدا شد، بگونه ای که مثلاً در توران [3] که درآغاز بخشی از ایران زمین بود، زمانی که سیاوش به آنجا می رود زبان مردم آنجا بگونه ای تغییر یافته بوده که او آن را در نمی یابد. با این وجود زبان همگی این اقوام وجه مشترک زیادی باهم داشته است بگونه ای که با قدری تسامح می توان به آن نام زبان ایرانی را داد.
ایرانیان سرزمین خود را ایریوشی یا ایریودئینگهو، یعنی مساکن آریاییان، می خواندند و بعدها که دارای شاه و دولتی پادشاهی شدند، میهنشان را ایریانو خشثر [4] یعنی پادشاهی ایرانیان خواندند.
اولین دولتی که در ایران تشکیل شد دولت ایلام بود، هرچند که گروهی از تاریخ نویسان و باستان شناسان در آریایی بودن ایلامیان که اجداد لرهای کنونی بوده باشند ابراز تردید جدی کرده اند که امری است صحیح؛ ایلامیان عمدتاً از مردمانی هستند که قبل از کوچ آریاییها به ایران در نجد ایران سکونت داشتند.
در کتیبه های بابلی ایلام را (آلامتو) یا (آلام) خوانده اند که به قولی به معنای کوهستان یا کشور طلوع خورشید است. امروزه در نتیجه کشفیات و بررسی های باستان شناسیی که در شوش، دهلران، موسیان، دره شهر، هلیلان و دیگر مناطق به عمل آمد بخشی از چهره حقیقی تاریخ این منطقه کهن نمودار گشته است و بر حسب پژوهشهای باستان شناسانی چون خانم ژان دیو لا فوآ، دِ مُرگان و پروفسور فرانک، باستان شناسان فرانسوی، که کار خود در ایران را از سالهای دهه 1890 برای گمانه زنی و حفاری باستان شناسی شروع کردند، می توان گفت که سابقه حضور ایلامیان در منطقه ای که امروز از جنوب همدان آغاز و به خوزستان ختم می شود به بیش از هشت هزار سال می رسد.
بنا بر اسناد تاریخی فراوان، دولت ایلام حدود سال 2700 پ م بوجود آمده و تا سال 640 پ م به حیات سیاسی و اجتماعی خود ادامه داده است. از شهرهای مهم آن کشور می توان به شوش پایتخت اصلی آن و ماداکتو که در محل کنونی دره شهر واقع بوده و پایتخت تابستانی آن بشمار می رفته، اشاره نمود. نام شمال این منطقه در جایی که امروز استان ایلام واقع است، در زمان باستان اریوجان بوده است و در محل کنونی شهر ایلام در قدیم شهری به نام ردین قرار داشته است. ویرانه های شهر باستانی ماداکتو در دره‌شهر، آتشکده چهار تاقی دره‌شهر هنوز هم نمایان هستند. وجود آثار باستانی مکشوفه بسیاری در منطقه تحت قلمرو آنان، از جمله آنچه در غارهای کوههای بختیاری و دیگر نقاط، بویژه در حفاریهای بدست آمده در شوش، نشان می دهد که این منطقه در آن زمان آباد و از موقعیت مهمی در منطقه میانرودان برخوردار است.
ایلامیان که در متون تاریخی از آنها با نام “هلتاماتیها” هم یاد شده، از گروه نژادی به نام “آسیانیک” بودند که نسب اینان امروز نیز کاملا شناخته شده نیست. مطالعات باستان شناسی گیرشمن و سایر دانشمندان بر روی زبان، فرهنگ و تاریخ این قوم این یقین را ایجاد کرده که این قوم به هیچ یک از دسته های شناخته شده آریایی تعلق نداشته اند. خاستگاه این مردم در ابتدا نواحی آسیای مرکزی بوده است و باستان شناسان شواهد بسیاری از تشابه اینان با ساکنان منطقه “آنو” در آسیای مرکزی بدست آورده اند؛ زبانی که این مردم بدان تکلم می کرده اند خصوصیت مشترک کمی با دیگر زبانهای مردم باستانی ایران را داشته است.
هنگامی که ایلامی‌ها با مردم سوزیانا متحد شدند و در سال 2004 پ م به امپراتوری سوم اور پایان دادند، آنها سوزیانا را به ایلام ضمیمه کردند؛ سپس نهمین شاه سیماشکی در سوزیانا، دودمان دودمان اپرتی یا سوکالماه‌ها را تشکیل داد. بنابراین، این سلسله ریشه در فلات ایران داشت. مشخص کردن مرزهای شرقی پادشاهی اپارتی مشکل است، اما با کم‌شدن قدرت آنها در سدهٔ 18پ م احتمالاً نفوذ ایشان در شرق هم کاهش یافت. دربارهٔ «پادشاهان انشان و شوش» که در دوران ایلامی میانه (1500 تا 1100 پ م) حکومت می‌کردند، بنا به مدارک موجود، می‌دانیم که حداقل بر استان‌های امروزی خوزستان، فارس و بوشهر اعمال سلطه داشتند. در هزارهٔ اول، گسترش اقوامی که به زبان‌ها و لهجه‌ های هند و ایرانی سخن می‌ گفتند به داخل فلات ایران، باعث شد که ایلامی‌ها قلمروهای امپراتوری خود را یکی پس از دیگری از دست بدهند و در سوزیانا پناه بگیرند؛ از این پس بود که مرزهای ایلام به سوزیانا محدود گردید. در سالنامه‌ های آشوربانیپال، کتیبه‌ های هخامنشی و کتاب تورات به همین سرزمین کوچک اشاره شده ‌است [5]. با وجود پیشرفت‌های جدید، شناخت ما از تاریخ ایلام همچنان بسیار ناقص است. بدلیل اندک بودن منابع بومی، بازسازی تاریخ ایلام عمدتاً باید بر مبنای متون میانرودان صورت بگیرد. تاکنون بزرگ‌ترین قسمت متون ایلامی در حفاری‌های شوش بدست ‌آمده، شهری که از بدو پیدایش در حدود سال 4000 پ م ، گاه زیر سلطهٔ قدرت ایلام و گاه زیر سلطهٔ دیگر دولت های میانرودان بوده‌ است.
در حفاری‌های قدیمی‌ترین سطوح محوطهٔ شوش، سفال‌های قابل توجهی بدست‌آمده که مشابه آنها در میانرودان یافت نمی‌شود. در حالی که در دورهٔ بعدی (سطوح 22 تا 17 در کاوش‌هایی که «لو برون» انجام ‌داده است) مواد باستان‌شناسی بدست‌آمده با مواد میانرودان در دورهٔ اوروک شباهت دارد. از حدود 3200 پ م، می‌توان تأثیر فلات ایران را در شوش مشاهده کرد؛ زیرا نمونه‌ های مشابه الواح عددی [شاهان بابلی] و سپس الواح ایلامی ابتدایی که در شوش پیدا شده، در تعداد کمتر در نواحی مختلف فلات ایران تا نقاط دوردستی چون شهر سوخته در سیستان به دست آمده ‌است.
خط ایلامی ابتدایی که تمامی تلاش‌ها برای کشف رمز آن ناکام مانده ‌است، تا حدود 2700 استفاده می‌شد اما در دورهٔ کمتر شناخته ‌شدهٔ بعدی، یعنی بین پایان دورهٔ نیا-ایلامی و تأسیس سلسله اوان، ایلام به تدریج از گمنامی در آمد. نخستین بار که نام پادشاهی ایلام را می‌بینیم در کتیبه‌ای از انمبرگسی شاه کیش است که در حدود 2650 پ م حکومت می‌ کرد. اما تنها از آغاز دورهٔ اکدی است که نام ایلام در منابع مکتوب دیده می‌شود [6].
درهزاره اول پیش از میلاد، پس از آنکه کوچ نشینان آریایی تازه وارد در کنار شهرهای تحت اداره ایلامیان ساکن شده بودند، در جنگ با آشوریها به دولت ایلام کمک کردند، ایلامیان آنها را در شهرهای خویش راه دادند و به تدریج قوم واحدی را تشکیل دادند که بعدها مبانی ریشۀ تمدن ایرانی را پدید آورد. در سایه این آمیختگی، درطول سده ها قدرتی تازه بوجود آمد و سرانجام یکی از خانواده های بزرگ آنان که در ناحیه ای موسوم به پارسیماش، ناحیه ای میان شوش و شوشتر کنونی، ساکن بود، بردیگران حکمروایی پیدا کرده و امپراتوری بزرگ انشان و یا انزان را بنیان گذاشت.
در کنار این تحولات، دولت ایلام در جنگهای طولانیی که با همسایگان خود داشت سرانجام در جنگی سرنوشت ساز از آشوربانیپال بسختی شکست خورد و تقریباً از میان رفت.
تاریخ ایلام معمولاً به سه دوره با گسترهٔ بیش از دو هزار سال تقسیم می‌شود. دورهٔ پیش از نخستین دورهٔ تاریخ ایلام، به نیا-ایلامی مشهور است.

پانویس:
-Vallat, The history of Elam.
2 -Ibid.
3- در مورد خاستگاه اولیه آریاییها شجاع الدین شفا در جلد اوّل کتاب “جهان ایران شناسی” خود آورده است که:
“محل قوم ایرانی نژاد تورانی دراوستا حوالی کنگ هه، Kang ha، (کنگ دژ) ذکر شده است که محققین شوروی آن را در حدود خوارزم دانسته اند. و “مارکوارت” خاورشناس نامی آلمانی آن را با کهنگ، Khang (نام چینی سمرقند) مربوط دانسته و کنگ دژ را محلی می داند که بعدها شهر بخارا در آنجا بنا گردید. درباره ارتباط فرهنگی این قبایل ایرانی نژاد آسیای میانه با تاریخ و فرهنگ ایران در دوران بسیار کهن تاکنون تحقیقات فراوانی شده است. (ر. ک. شفا: 637 و 638)
4 – این نام بعدها ائران شتر و ایران شهر شده که ایران کوتاه شده همین نام است.
5 -Vallat, The history of Elam.
6 – Ibid.

ایران تاریخ دولت ایلام دولت ماد دولت هخامنشیان

Article 1

 Ahmad Shahvary. Ferdowsi and his Shahnameh

Article 001 

Shahnameh [1]Book of Kings is composed by Abu’l Qasim Ferdowsi (935–1020) 

The Shahnameh is a long epic poem composed in Lines of 22 syllables with two rhyming couplets in the same meter (bahr-i mutaqarib-i mahzuf) [2]
by Ferdowsi between c. 977 and 1010 CE and is the national epic of Greater Iran. Consisting of some 50,000 “distichs” or couplets (two-line verses), [3] the Shahnameh is one of the world’s longest epic poems.
Shahnameh tells mainly the mythical and to some extent the historical past of the Persian Empire from the world’s creation until the Muslim aggression in the seventh century.
Iran and the greater region influenced by Persian culture such as Georgia, Armenia, Turkey, and Dagestan celebrate this national epic.
The work is of central importance in Persian culture and Farsi/Persian language, regarded as a literary masterpiece, and definitive of the ethno-national cultural identity of Iran [4].
Shahnameh is also important to the contemporary adherents of Zoroastrianism, in that it traces the historical links between the beginnings of the religion and the death of the last Sasanian emperor, which ended the Zoroastrian influence in Iran.
Composition
Ferdowsi started composing the Shahnameh in 977 and completed it on 8 March 1010 [5]. The Shahnameh is a monument of poetry and historiography, mainly the poetical recast of what Ferdowsi, his contemporaries, and his predecessors regarded as the account of Iran’s ancient history. Many such accounts already existed in prose, for example, the Abu-Mansuri Shahnameh. In passages scattered throughout the Shahnameh, a small portion of Ferdowsi’s work is entirely of his own conception.
The Shahnameh is an epic poem of over 50,000 couplets written in Early New Persian. This book is based mainly on a prose work of the same name compiled in Ferdowsi’s earlier life in his native Tus. This prose Shahnameh was in turn and for the most part the translation of a Pahlavi (Middle Persian) work, known as the Xwadāynāmag “Book of Kings [6]”. Ferdowsi added material continuing the story of the overthrow of the Sasanians by the Muslim armies in the middle of the seventh century.
The first poet who undertook the versification of the Pahlavi chronicle was Daqiqi, a contemporary of Ferdowsi, a poet at the court of the Samanid Empire, who came to a violent end after completing only 1,000 verses. These verses were afterward incorporated by Ferdowsi, with acknowledgment, in his own poem. The style of the Shahnameh shows characteristics of both written and oral literature. Some claim that Ferdowsi also used Zoroastrian nasks, such as the now-lost Chihrdad, as sources as well [7].
Many other Pahlavi sources were used in composing the epic, prominent being the Kārnāmag-ī Ardaxšīr-ī Pābagān, which was originally written during the late Sassanid era and gave accounts of how Ardashir I came to power which, because of its historical proximity, is thought to be highly accurate. The text is written in the late Middle Persian, which was the immediate ancestor of Modern Farsi. A great portion of the historical chronicles given in Shahnameh is based on this epic and there are in fact various phrases and words which can be matched between Ferdowsi’s poem and this source, according to Zabihollah Safa [8].
Content
Traditional historiography in Iran has claimed that Ferdowsi was grieved by the fall of the Sassanid Empire and its subsequent rule by “Arabs” and “Turks”. The Shahnameh, the argument goes, is largely his effort to preserve the memory of Persia’s golden days and transmit it to a new generation so that they could learn and try to build a better world [9]. Although most scholars have contended that Ferdowsi’s main concern was the preservation of the pre-Islamic legacy of myth and history, several authors have formally challenged this view [10].
Mythical age
Scenes from the Shahnameh carved into reliefs at Ferdowsi’s mausoleum in Tus, Iran
This portion of the Shahnameh is relatively short, amounting to some 2100 verses or four percent of the entire book, and it narrates events with the simplicity, predictability, and swiftness of a historical work.
After an opening in praise of Khoda, which means the Being that is created by itself, and Wisdom, the Shahnameh gives an account of the creation of the world and of man as believed by the Man, Someone who has common sense.
This introduction is followed by the story of the first man, Keyumars, who also became the first king after a period of mountain dwelling. His grandson Hushang, son of Sīyāmak, accidentally discovered fire and established the Sadeh Feast in its honor. Stories of Tahmuras, Jamshid, Zahhāk, Kawa or Kaveh, Fereydūn and his three sons Salm, Tur, and Iraj, and his grandson Manuchehr are related in this section.
Heroic age
Almost two-thirds of the Shahnameh is devoted to the age of heroes, extending from Manouchehr’s reign until the death of Zal, the father of Rustam.
This age is also identified as the kingdom of Keyaniyan, which established a long history of heroic age in which myth and legend are combined [11].
The main feature of this period is the major role played by the Sistānī heroes who appear as the backbone of Iran’s Empire. Garshāsp is briefly mentioned with his son Narimān, whose own son Sām acted as the leading paladin of Manuchehr while reigning in Sistān in his own right. His successors were his son Zāl and Zal’s son Rostam, the bravest of the brave, and then Farāmarz.
Among the stories described in this section are the romance of Zal and Rudāba, the Seven Stages (or Labors) of Rostam, Rostam and Sohrab, Sīyāvash and Sudāba, Rostam and Akvān Dīv, the romance of Bijan and Manijeh, the wars with Afrāsīyāb, Daqiqi’s account of the story of Goshtāsp and Arjāsp, and Rostam and Esfandyār.

Historical age
A brief mention of the Arsacid dynasty follows the history of Alexander and precedes that of Ardashir I, founder of the Sasanian Empire. After this, Sasanian history is related with a good deal of accuracy. The fall of the Sassanids and the Arab conquest of Persia are narrated romantically.
Message
There are themes in the Shahnameh that were viewed with suspicion by the succession of Iranian regimes. During the reign of Mohammad Reza Shah, the epic was largely ignored in favor of the more obtuse, esoteric, and dryly intellectual Persian literature [12]. Historians note that the theme of regicide and the incompetence of kings embedded in the epic did not sit well with the Iranian monarchy.
These include the lines: tofu bar tou, ey charkh-i gardun, tofu! (spit on your face, oh heavens spit!), which Ferdowsi used as a reference to the Muslim invaders who despoiled Zoroastrianism [13].
Influence on Persian language
After the Shahnameh, several other works similar in nature surfaced over the centuries within the cultural sphere of the Persian language. Without exception, all such works were based in style and method on the Shahnameh, but none of them could quite achieve the same degree of fame and popularity.
Some experts believe the main reason the Modern Persian language today is more or less the same as that of Ferdowsi’s time over 1000 years ago is due to the very existence of works like the Shahnameh, which have had lasting and profound cultural and linguistic influence. In other words, the Shahnameh itself has become one of the main pillars of the modern Persian language. Studying Ferdowsi’s masterpiece also became a requirement for achieving mastery of the Persian language by subsequent Persian poets, as evidenced by numerous references to the Shahnameh in their works.
It is claimed that Ferdowsi went to great lengths to avoid any words drawn from the Arabic language, words which had increasingly infiltrated the Persian language following the Arab conquest of Persia in the 7th century. ،These claimants point out this verse of the Shahnameh to prove their claim:
بسی رنج بردم در این سال سی/‌عجم زنده کردم بدین پارسی
I have struggled much these thirty years
to keep Persian Ajam (meaning non-Arabic, or specifically Iranian).
But the fact is that on those days that Shahnameh was composing by Ferdowsi there was no threat toward the Farsi language since there were around 400 poets who were masters in Farsi language and literature only in the court of Sultan Mahmoud Ghaznavi, plus many others in Al-Buyids different courts.
Therefore, Ferdowsi did not follow this path to preserve and purify the Persian language since numerous examples of Arabic words in the Shahnameh are effectively synonyms for Persian words previously used in the text. Still, he did it rightly as a stark political statement against the Arab conquest of Persia.
The Shahnameh has 62 stories, 990 chapters, and some 50,000 rhyming couplets, making it more than three times the length of Homer’s Iliad, and more than twelve times the length of the German Nibelungenlied.
According to Ferdowsi himself, the final edition of the Shahnameh contained some sixty thousand distichs. But this is a round figure; most of the relatively reliable manuscripts have preserved a little over fifty thousand distichs. Nezami-e Aruzi reports that the final edition of the Shahnameh sent to the court of Sultan Mahmud of Ghazni was prepared in seven volumes.
Cultural influence
The Shirvanshah dynasty adopted many of their names from the Shahnameh. The relationship between Shirwanshah and his son, Manuchihr, is mentioned in chapter eight of Nizami’s Leilee va Majnoon. Nizami advises the king’s son to read the Shahnameh and to remember the meaningful sayings of the wise [14]. According to the Turkish historian Mehmet Fuat Köprülü:
Indeed, despite all claims to the contrary, there is no question that Persian influence was paramount among the Seljuks of Anatolia. This is clearly revealed by the fact that the sultans who ascended the throne after Ghiyath ed-Din Kay-Khosrow I assumed titles taken from ancient Persian mythology, like Kay Khosrow, Kay Kāvus, and Kai Qobad; and that Ala’ ed-Din Kay-Qobad I had some passages from the Shahnameh inscribed on the walls of Konya and Sivas. When we take into consideration domestic life in the Konya courts and the sincerity of the favor and attachment of the rulers to Persian poets and Persian literature, then this fact (i.e. the importance of Persian influence) is undeniable [15].
Shah Ismail I (d.1524), the founder of the Safavid dynasty of Iran, was also deeply influenced by the Persian literary tradition, particularly by the Shahnameh, which probably explains the fact that he named all of his sons after Shahnameh characters. Dickson and Welch suggest that Ismail’s Shāhnāmaye Shāhī was intended as a present to the young Tahmāsp [16]. After defeating Muhammad Shaybāni’s Uzbeks, Ismāil asked Hātefī, a famous poet from Jam (a small town in Khorasan province), to write a Shahnameh-like epic about his victories and his newly established dynasty. Although the epic was left unfinished, it was an example of mathnawis in the heroic style of the Shahnameh written later on for the Safavid kings [17]. The Shahnameh’s influence has extended beyond the Persian sphere. Professor Victoria Arakelova of Yerevan University states:
During the ten centuries passed after Ferdowsi composed his monumental work, heroic legends and stories of Shahnameh have remained the main source of the storytelling for the peoples of this region: Persians, Pashtuns, Kurds, Gurans, Talishis, Armenians, Georgians, North Caucasian peoples, etc [18].
Reference:
[1] -Also romanized as Šāhnāmeh, Shahnama, Šahname, Shaahnaameh or Şahname
[2] – “History” (PDF). eprints.soas.ac.uk. Retrieved 2020.25. 01
[3] – Lalani, Farah (13 May 2010). “A thousand years of Firdawsi’s Shahnama is celebrated”. The Ismaili. Retrieved 24 May 2010.
[4] – Ashraf, Ahmad (30 March 2012). “Iranian Identity iii. Medieval Islamic Period”. Encyclopædia Iranica
[5] – Khaleghi-Motlagh, Djalal (26 January 2012). “Ferdowsi, Abu’l Qāsem i. Life”. Encyclopædia Iranica. Retrieved 27 May 2012. the poet refers… to the date of the Šāh- nāma’s completion as the day of Ard (i.e., 25th) of Esfand in the year 378 Š. (400 Lunar)/8 March 1010
[6] – the Xwadāynāmag was gathered and edited in the late Sasanian. This compilation of the history of the kings and heroes of Iran is covering from mythical times down to the reign of Khosrow II (590–628). The Xwadāynāmag contained historical information on the later Sasanian period, but it does not appear to have drawn on any historical sources for the earlier Sasanian period (3rd to 4th centuries). See. Zaehner, Robert Charles (1955). Zurvan: a Zoroastrian Dilemma. Biblo and Tannen. p. 10. ISBN 0819602809
[7] – “A possible predecessor to the Xwadāynāmag could be the Chihrdad, one of the destroyed books of the Avesta (known to us because of its listing and description in the Middle Persian Zoroastrian text, the Dinkard 8.13).” K.E. Eduljee, Zoroastrian Heritage, “Ferdowsi’s Shahnameh,” http://www.heritageinstitute.com/zoroastrianism/shahnameh/
[8] – Safa, Zabihollah (2000). Hamase- sarâ’i dar Iran, Tehran 1945.
[9] – Shahbazi, A. Shapur (1991). Ferdowsī: A Critical Biography. Costa Mesa, Calif.: Mazda Publishers. p. 49. ISBN 0939214830.
[10] – Khatibi, Abolfazl (1384/2005). Anti- Arab verses in the Shahnameh. 21, 3, Autumn 1384/2005: Nashr Danesh. Check date values in: |year= (help)
[11] – Katouzian, Homa (2013). Iran: Politics, History and Literature. Oxon: Routledge. p. 138. ISBN 9780415636896.
[12] – Ansari, Ali (2012). The Politics of Nationalism in Modern Iran. Cambridge: Cambridge University Press. p. 193. ISBN 9780521867627.
[13] – Fischer, Michael (2004). Mute Dreams, Blind Owls, and Dispersed Knowledge: Persian Poesis in the Transnational Circuitry. Durham: Duke University Press. p. 21. ISBN 9780822385516.
[14] -Sayyed- Gohrab, Ali Ashgar (2003). Laylī and Majnūn: Love, Madness and Mystic Longing in Niẓāmī’s Epic Romance. Leiden: Brill. p. 276. ISBN 9004129421.
[15] – Köprülü, Mehmed Fuad (2006). Early Mystics in Turkish Literature. Translated by Gary Leiser and Robert Dankoff. London: Routledge. p. 149. ISBN 0415366860.
[16] – Dickson, M.B.; and Welch, S.C. (1981). The Houghton Shahnameh. Volume I. Cambridge, MA and London. p. 34.
[17] – Savory, R. M. “Safavids”. Encyclopaedia of Islam (2nd ed.).
[18] -Arakelova, Victoria. “Shahnameh in the Kurdish and Armenian Oral Tradition (abridged)” (PDF). Retrieved 28 May 2012.