Book 49

احمد شه وری. تاریخ سیاسی و فرهنگی صفویان شاه اسماعیل یکم.. 1397. 310 صفحه.

این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای 3 دلار امریکا از طریق پرداخت به PayPal به نام  a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید.

نگاهی نو به تاریخ ایران 41

موفقیت های زیاد در دوران نوجوانی و القائات مادر از یک سو و چاپلوسی و کاسه لیسی اطرافیان چاپلوس از سوی دیگر سبب شد که شاه اسماعیل خود را فردی مافوق بشری و آفریدۀ  ویژه و برتر خداوند بشناسد و چنان تکبر و نخوت پیدا کند که در تاریخ مثالش نباشد.

شاه اسماعیل خود را مورد نظر امامان شیعه می دانست و همۀ  پیروزی ها و خوش شانسی هایش را به امداد های غیبی آنان نسبت می داد.

او خود را معصوم و تنها سرشت پاک در میان آفریدگان خداوند می دانست.

به چند  نمونه از ادعاهای او در مورد خودش توجه کنید: 

«پدرم علی و مادرم فاطمه و من یکی از دوازده امام هستم»

«من عیس [عیسی] ابن مریم و خضر و اسکندرم ».

«من همراه منصور بر سر دار بوده ام، من همراه ابراهیم خلیل در آتش بوده ام، من همراه موسی در تور بوده ام».

«من نور محمد و سر علی ام، من گوهر دریای حقیقت و راز اناالحق و حق مطلق ام».

«من توفان نوح را در ازل دیده بودم که می آید».

«من از ذات مرتضی علی ام، من سلطان غازی ام»

گویا در نامه ای که به شیبک خان ازبک نگاشته ( شاه اسماعیل و شیبک خان ازبک دو فرد مذهبی بسیار  متعصب بودند که به دلیل همین تعصبات رو در روی هم ایستادند و نتیجه را هم که می دانید، شیبک خان کشته شد و بوسیلۀ  درباریان شاه اسماعیل خورده شد) گفته است که:  «من مصداق آیۀ  شریفۀ :  “وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا». (سورۀ  مریم آیۀ  ۱۹). هستم و خداوند ۱۰۰۰ سال قبل در قرآن مرا برگزیده و راستگو نامیده». در همین نامه ادعا کرده که به او نوید آسمانی آمده که تا پایان جهان بر دنیا حکومت خواهد کرد.«شگفتا که شاه سلطان حسین هم دقیقا همین توهم را پیدا کرده بود».

کوتاه سخن آنکه شاه اسماعیل صفوی از این دست توهم ها بسیار داشت. پایان کارش را هم بخوانید؟

او که ید طولایی در اختراع و اجرای شکنجه های غیر انسانی بر روی مخالفانش داشت در جنگ با سلطان سلیم عثمانی (جنگ چالدران) شکست خورد. در آن جنگ برخورد تیر با بدنش به او فهماند که مانند دیگران ضعیف و شکست پذیر است. ناگهان انگار از خواب غفلت برخاست و دانست که انسانی عادی، بدون توانایی و ویژگی به خصوصی است. پس از نجات بوسیلۀ  دو قزلباش از جان گذشته غرور و نخوت اش به باد رفت و از فرط افسردگی به شراب خواری و عیش و عشرت و لواط پرداخت.

Book 48

احمد شه وری. منبع‌شناسی تاریخ ایران از شکستن ساسانیان تا برآمدن صفویان. 1397. 310 صفحه.

شابک: 978-622-00-0541-4     

این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای 1 دلار و 50 سنت امریکا از طریق پرداخت به PayPal به نام  a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید.

نگاهی نو به تاریخ ایران 40

روش های تحقیق و پژوهش در علوم اجتماعی و انسانی واجد مشترکاتی عام با روش های تحقیق در سایر رشته ها است، نظیر جمع آوری منظم اطلاعات، تحلیل منطقی اطلاعات جمع آوری شده و کشف رابطۀ علّی میان پدیده و ارائۀ نتیجه یا نتایج تحقیق.

          در نخستین قدم باید دانست که  بُعد و ساحت تحقیق و پژوهش رابطه مستقیم دارد با سطح پژوهش. از برای مثال در سطح کارشناسی یا دوره لیسانس، عمق تحقیق و بررسی از منبع شناسی در مورد موضوع مفروض تجاوز نمی کند. و در دوره کارشناسی ارشد یا فوق لیسانس از دانشجو خواسته می شود که با پیروی از روش تحقیق علمی رابطه علّی دو پدیده را تبیین نماید و در سطح دکترا از محقق و پژوهشگر خواسته می شود که فرضی را مشخص و از طریق روش علمی تحقیق آن را نفیاً و اثباتاً توجیه نماید و به نتیجه  برسد و در سطح فوق دکترا از محقق خواسته می شود که علاوه بر اتبات یا نفی رابطه میان دو پدیده، تلاش نماید تا به نتیجه ای نو که تا پیش از آن از دید دیگر محققان پوشیده مانده بوده، دست یابد.

          از باب مثال در باره موضوعی مانند مشروطیت ایران در چهار سطح یاد شده چهار نوع تحقیق در مقاطع متفاوت تحصیلات دانشگاهی می توان انجام داد:

1- در سطح کارشناسی: بررسی علل پیدایی جنبش مشروطیّت ایران

محقق و پژوهشگر در سطح کارشناسی کافی است  اطلاعات مربوط به جنبش مشروطیت را از چندین و چند منبع نوشتاری معتبر و تا حدی دست اول جمع آوری و آنها بر اساس یک نظم تاریخی منظم کند و شرح دهد که جنبش مشروطه از نظر او از کجا شروع و به کجا ختم شد و این بستگی دارد به نظر محقق و راستی و درستی آن چندان اهمیت زیادی ندارد. بعبارت دیگر هر پژوهشگر می تواند نقطه شروع مشروطیّت ایران را در جایی قرار دهد و نقطه تحقق آن را هم در جایی؛ این موضوع در این سطح یک موضوع نظری است و در نتیجه کار و یا باصطلاح در نمره دادن به تحقیق اثر ماهوی ندارد،  بلکه کافی است که منابع درست انتخاب شده باشند، یعنی به منابع اصلی توجه بیشتر شده باشد و ارجاعات صحیح و بر اساس روش شناخته شده ای و یا اگر هم بر اساسی انتحابی محقق است در همه موارد به یک صورت انجام شده باشد و متن گزارش و رساله از نظر زبان و دستور و املای کلمات متنی منقح و خالی از عیب آشکار باشد.

2- در سطح کارشناسی ارشد: بررسی نقش روشنفکران در جنبش مشروطیّت ایران

در سطح کارشناسی ارشد، محقق بایستی در وهلۀ نخست تعریفی از روحانی و روحانیت در زمان روی دادن مشروطیّت ارائه نماید و سپس روحانیونی را که با تعریف او از روحانیت همخوانی دارند مشخص نماید و آن ها را به سه دسته طرفدار و مخالف و بی طرف و بی نظر تقسیم کند و آنوقت نقش آنها را در پیشرفت و یا برعکس در عدم پیشرفت مشروطه در کانون توجه خود قرار دهد و نتیجه بگیرد که نقش کدامیک از آنها، در مقایسه با گروه های دیگر اجتماعی مانند روشنفکران فرنگ رفته ای که در مشروطیّت نقش ایفا کرده اند، در مشروطه که به هر حال تکوین پیدا کرد، بیشتر بوده است.

3- در سطح دکترا: آیا جنبش مشروطیّت ایران یک جنبش اصیل بود؟

در سطح دکترا، محقق ضمن اینکه تعاریف و دیدگاه های متفاوت در مورد مشروطیت و زمینه های فکری و اجتماعی پیدایی مشروطیّت ایران را می شکافد، وظیفه دارد اثبات نماید که جنبش مشروطیّت یک جنبش خود جوش و بومی با توجه به زمینه های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی ایران در زمان وقوع آن بوده و دخالت خارجیان در تکوین آن یا هیچ بوده و یا این که اگر هم بوده باندازه ای نبوده که اگر نمی بود مشروطیّت ایران واقع نمی شد، تا بدین ترتیب ثابت نماید که جنبش مشروطیّت یک جنبش بومی، اصیل و خود جوش ملّی بوده است.

4- در سطح فوق دکترا: دلیل یا دلایل اصلی انحطاط مشروطیّت ایران چه بود؟

در سطح فوق دکترا، پژوهشگر باید ضمن بررسی کامل مشروطیت، در مورد شقوق مختلف ماهیت مشروطیت ایران مطالعه نماید، قانون اساسی ایران را دقیقاً بررسی نماید و نقاط ضعف و قوت آن را با توجه به واقعیت های موجود ایران در اوایل سده بیستم و میزان تاثیر پذیری ایرانیان مسلمان دوازده امامی آن زمان از آموزه های دینی و تعلق خاطر آنها به مذهب مشخص نماید و در پایان بعنوان مثال نتیجه بگیرد که با توجه به این واقعیات چنانچه قانون اساسی ایران بجای آنکه قانون اساسی فرانسه را الگو قرار دهد، قانون اساسی آلمان را سرمشق قرار می داد، موفق تر می بود و یا این که اگر مشروطه خواهان موفق می شدند براساس شرع قانون اساسیی می نوشتند که با آموزه های دینی و فرهنگی ایرانیان سنخیت بیشتری می داشت، ماندگار تر می بود و اجازه نمی داد که دیگران با استفاده از شکافی که در میان موافقان و مخالفان مشروطیّت ایران پدید آمد، آن را به انحطاط بکشند، محمد علیشاه در موضع ضعف قرار می گرفت و مخالفت تعیین کننده ای از خود نشان نمی داد، قاجار تضعیف نمی شد، کودتای سوم اسفند پیش نمی آمد و شاه مشروطه با گردن نهادن به قیود قانون اساسی بر امور نظارت می داشت.

          در هر سطح  یاد شده از تحقیق رعایت نظم و انضباط در جمع آوری اطلاعات، توجه به منابع دست اول و اصیل مکتوب بصورت سند، کتاب، مقاله علمی و کسب اطمینان از این که ارجاعات داده شده در کتاب ها و مقاله ها درست، صحیح و قابل اعتماد است، از وظایف اصلی و اولیه محقق است.

Book 47

احمد شه وری. گاهشمار تاریخ از پایان ساسانیان تا اغاز صفویان. 1397. 490 صفحه.

شابک: 978-622-00-0418-9     

این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای 4 دلار و 90 سنت امریکا از طریق پرداخت به PayPal به نام  a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید.

گاهشماری 3

گاه‌ نگاری، به عنوان علمی برای ثبت زمان یا دوره‌هایی از زمان و اختصاص رخدادها در تاریخ ‌های دقیق وقوع آن‌ها تعریف می‌شود.

در واقع گاه نگاری به معنای تخصیص رخدادها به تاریخ‌های زمانی دقیق آن‌ها می ‌باشد که آن را علم قرار دادن وقایع در زمان نیز گفته‌ اند.

به طور ذاتی دو بخش در تعریف کرونولوژی وجود دارد که بخش اول یک علم محاسبه را تعریف می ‌کند و به باستان ‌شناسی مربوط است و بخش دوم، موضوع قرار دادن وقایع و رخدادها در تاریخ‌های زمانی دقیق آن‌ها را شامل می‌ شود که البته این بخش، بیشتر به تاریخ مربوط است. گاه نگاری به معنی علم قراردادن و متمرکز کردن وقایع تاریخی در زمان، بخشی از تاریخ است. بعضی ممکن است گاه نگاری را در برگیرندۀ بخش اول تعریف در نظر بگیرند که به محاسبه زمان مربوط است و آن را نقطه مقابل گاه نگاری تاریخی بدانند.

به عبارت دیگر منظم کردن و چینش وقایع از ابتدا به انتها یا برعکس را کرونولوژی گویند و هنگامی که از عناصر گرافیکی نظیر جدول برای منظم نمودن و چینش رخدادها استفاده شود آن را خط زمان  گویند[1].

نقش گاه نگاری در تبیین تاریخ

تاریخ واژه‌ای است که به دانش و اطلاعات دربارۀ گذشته اشاره دارد. تاریخ دانش گذشتگان یا واقعیاتی دربارۀ گذشته است. تاریخ می‌ تواند هر دو مقوله‌ را در بر بگیرد به شرط اینکه رویکرد ما به آن تعریف شده باشد. تاریخ هم دانش گذشتگان است و هم دانشی دربارۀ گذشته. دانش گذشتگان به این دلیل که زندگی نیاکان ما همچون امروز براساس باورها و دانش رایج زمان بوده است و هنگامی که به این دانش دست یافتیم به دانشی دربارۀ گذشته تبدیل می‌ شود. امروز تاریخ به عنوان شاخه‌ای از علوم اجتماعی در نظر گرفته می‌ شود، به خصوص موقعی که تأکید و مطالعه روی مبحث گاه نگاری ‌باشد.

به دلیل اینکه تاریخ بسیار گسترده است سازماندهی آن از اهمیت ویژه‌ای برخورداراست. برخی نویسندگان همچون ولز[2]، ویل دورانت[3]  و آریل دورانت[4] تاریخ‌ هایی جامع و کلی نوشته ‌اند ولی برخی موخین نیز روی گرایش‌های خاصی مطالعه و تحقیق نموده‌ اند. بر این اساس چندین روش متفاوت برای طبقه‌بندی اطلاعات تاریخی به شرح ذیل وجود دارد:

۱) طبقه ‌بندی اطلاعت به صورت زمان ‌بندی شده یا به عبارتی طبقه‌ بندی اطلاعات بر مبنای ترتیب وقوع زمانی رخدادها  که همان علم گاه نگاری می‌باشد.

۲) طبقه ‌بندی اطلاعات براساس نواحی مختلف جغرافیایی.

۳) طبقه ‌بندی اطلاعات تاریخی بر مبنای ملیت‌ها و کشورهای مختلف.

4) طبقه‌ بندی اطلاعات تاریخی به صورت موضوعی.

گاه نگاری که در فارسی آن را روزشمار، گاه‌شمار یا تقویم تاریخ گویند، به عنوان یک علم و یک موضوع مطالعاتی از دوره‌های قرون وسطی، رنسانس و باروک[5] مورد توجه بوده است. بسیاری از نوشته‌های تاریخی که از آن اعصار باقی مانده، در واقع همان گاه نگاری به معنای تخصیص رخدادها به تاریخ‌‌های زمانی دقیق آنها می ‌باشد. امروزه می‌ گویند گاه نگاری علم قرار دادن وقایع در زمان است. به عبارتی منظم کردن و چینش وقایع از ابتدا به انتها یا برعکس را گاه نگاری گویند و هنگامی که از عناصر گرافیکی نظیر جدول برای منظم نمودن و چینش رخدادها استفاده شود آن را خط زمانی گویند. گاه نگاری به معنی علم قراردادن و متمرکز کردن وقایع تاریخی در زمان، بخشی از تاریخ است.

گاه نگاری می‌تواند نسبی یا مطلق باشد. گاه نگاری نسبی چینش وقایع مربوط به هم‌، نسبت به یکدیگر و نسبت به یک مبدأ زمانی است ولی گاه نگاری مطلق قرار دادن وقایع و رخدادها در تاریخ‌های زمانی دقیق آنها است.

گاه نگاری مطلق یک دسته ‌بندی ویژه از وقایع است که تاریخ / روزنامیده می‌شود. این ویژگی در همه گاه نگاری‌های مطلق که یک دورۀ زمانی یکسان را در بر می ‌گیرند مشترک است.

گاه نگاری شیوه‌ای در تاریخ نویسی است که اخیراً نظر برخی وقایع‌ نگاران را به خود جلب کرده است. کتابها، منابع و آثاری که به این شیوه نگارش می ‌شوند منابع بسیار مناسبی برای علاقه‌ مندان و پژوهشگران است، زیرا آنان می‌ توانند با دقت و سرعت، با تاریخ سیاست، اقتصاد فرهنگ و هنر و جامعه آن کشور آشنا گردند. این قبیل منابع آرشیو مهمی برای ذخیره ‌سازی موضوعات پراکنده هستند و می ‌توان آنها را به عکسهایی فوری تشبیه کرد که از یک دامنه وسیع گرفته می‌شود چرا که در یک زمان کوتاه، اطلاعات زیادی از این قبیل عکس‌ها، به ما منتقل می‌شود.بعضی هم معتقدند گاه‌ شمارها این امکان را برای کاربر فراهم می‌کنند که در کمترین زمان، سفری زمانی به گذشته‌ها داشته باشد.

اطلاع کامل از زمان دقیق وقوع حوادث در تاریخ اهمیت زیادی دارد چون یک محقق در بسیاری موارد تنها با علم بر این موضوع می‌ تواند رویدادها را شرح و تفسیر نماید و رابطه علت و معلولی میان آنان را کشف نموده و برای سؤالاتی که در ذهن دارد پاسخی مناسب بیابد.

در اهمیت عنصر زمان و نقش آن در کشف علل رخدادها می‌ توان به این موضوع اشاره نمود که یکی از روش هایی که در تاریخ از آن برای اثبات یا رد وقایع گذشته استفاده می‌شود متد تأیید همزمان است. روش تأیید همزمان شبیه روش‌هایی است که یک پلیس یا یک وکیل از آن استفاده می ‌کند و اصل و اساس آن، قانون موازییک[6] می‌ باشد. قانون موازییک می‌‌گوید که یک موضوع به وسیله شهادت دو شاهد اثبات می ‌شود و معنی آن این است که یک داستان یا یک ماجرا، در یک زمان، به وسیله چند شاهد تعریف می‌ شود. در روش تأیید همزمان محقق یا پژوهشگر باید حافظه‌ اش را از هر نتیجه‌ای که از آن آگاه است پاک نماید. متد همزمانی در پی رسیدن به نفس‌الامر وقایع است از این رو از یک نقطه زمانی شروع نموده و به سوی جلو حرکت می‌ نماید. و گاه برای اینکه یک محقق بتواند بفهمد که یک واقعه چگونه رخ داده از روش معکوس استفاده می‌ نماید. این روش گاهی دوباره آزمودن یک گواهی نیز خوانده می ‌شود. چرا که کار تحقیق در این روش با یک نتیجه شروع شده و رو به عقب حرکت می‌ کند. این روش در نزد محققین به احتجاج بار رجعت به گذشته  نیز شهرت دارد.

اهمیت مقوله زمان و فهم منتظم حوادث از همان دوره‌های نخستین تکوین تاریخ‌نگاری، مورخان را بر آن داشت تا در گزارش رخدادها و وقایع ترتیب و توالی زمانی را مد نظر داشته باشند. آنان به خوبی واقف بودند که تنها رعایت ترتیب و توالی رخدادهاست که به تاریخ هویت داده و می ‌تواند تاریخ را به عنوان یک شاخه از علم معرفی نماید و آن را از اسطوره و افسانه متمایز نماید.

پانویس:

1 – ویکی پدیا: کرونولوژی چیست؟ برداشت شده از سایت نور پورتال در ۲۷ دی ۱۳۸۸.

2 – H.G.Wells

3 – Will Durant

4 – Ariel Durant

5 – Barokue

6 – Mosaic Low

غطنویان سلچوقیان خوارزمشاهیان ایلخانیان سربداران تیموریان آق قویونلو بوییان دیلمیان خلفای راشدین امویان عباسیان طاهریان صفاریان سامانیان آل زیار زیاریان آل بویه

Book 46

احمد شه وری. حکومت محلی ترکمانان قره قویونلو و آق قویونلو. 388 صفحه.

ISBN-13: 978-1482670219

این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای 2 دلار امریکا از طریق پرداخت به PayPal به نام  a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید.

نگاهی نو به تاریخ ایران 38

اوزون حسن، معروف به حسن دراز، پسر «علی بیگ ترکمان»، پادشاه مقتدر و مشهور سلسله «آق قویونلو» بود اوزون حسن لقبی است که به سبب درازی اندام به او داده بودند. وی در سال [1] 831 در قلعه «آمد» به جای برادر خویش (جهانگیر ترکمان) به سلطنت برداشته شد. اما این دو برادر در طول حیاتشان مرتب در کشاکش با یکدیگر بودند. پس از سالهای 832 تا در 835 و کشمکشهای بسیار، ستاره بخت اوزون حسن اوج گرفت و نفوذش در سرزمینهای مجاور گسترش یافت؛ دژ کینا را از دست کردهای ایوبی بیرون آورد و آن را به پسر خود (خلیل) سپرد، سپس بر سعرد و هیثم در بختان پیروز شد و در سال 846 بغداد را محاصره کرد. در آن زمان، «پیرمحمد طواشی» حاکم بغداد دست نشانده فرمانروای قراقویونلو بود. زن جهانشاه از دژ النجق نامه ای به او نوشت و او را به تبریز خواند تا قلعه و خزاین آن را به او بسپارد. پس اوزون حسن از محاصره بغداد دست کشید و به تبریز رفت، ولی پیش از رسیدن به تبریز، قلعه النجق را حسنعلی فرزند جهانشاه به محاصره درآورد و گشود. اوزون حسن با او به جنگ برخاست. حسنعلی، به سبب خیانت چند تن از امیران خود که به اوزون حسن پیوسته بودند، در سال 847 شکست خورد و گریخت. بدینسان، اوزون حسن در سال 847 پیروزمندانه وارد تبریز شد. سه تن از سپاهیانی که در پی حسنعلی بن جهانشاه بودند در کوههای الوند همدان او را دستگیر کردند و بر آن بودند که او را زنده به اوزون حسن برسانند، اما حسنعلی از ترس شکنجه خودکشی کرد و آنها هم سر از تنش جدا کردند و نزد اوزون حسن فرستادند و تن او را نیز 4 پاره کردند و بر چهار دروازه همدان آویختند. پس از این پیروزی، اوزون حسن بر سراسر سرزمینهای دیار«بکر» تا حدود شام و عراق عرب و آذربایجان و عراق عجم و فارس تا مرزهای خراسان چیره شد. پیروزیهای اوزون حسن در باختر او را به کشاکش با عثمانیان واداشت. سلطان محمد فاتح که آسیای صغیر را تسخیر کرده بود، امیران قرامان (قرمان) را سخت تهدید می کرد. از این رو، بناچار دولت قرامان با اوزون حسن پیمان بست. اوزون حسن در سن 34 سالگی با «کوراکاترنیا»، معروف به «دسپینا» شاهدخت دختر «کالویوآنس» آخرین امپراتور مسیحی «ترابوزان»، ازدواج کرد و او از این زن سه دختر و یک پسر به نام یعقوب پیدا کرد. اوزون حسن به علت ارتباط با امپراتوران ترابوزان و مذاکرات با سلاطین مسیحی اروپا مورد نفرت و خصومت دربار عثمانی بود. زن نخستین او «سلجوق شاق بیگم» کنیزی کُرد بود که در اداره کشور نفوذ داشت.

اوزون حسن از فاتحان بزرگ سده نهم هجری بود. او پایتخت خود را از «آمد» به تبریز منتقل کرد و همه قبایل و عشایر آق قویونلو را (که در آناتولی شرقی اقامت داشتند) به ایران فراخواند و حکومت گسترده ای در آن دیار پایه گذارد و سرزمینهایی به صورت اقطاع به امیران عشایر آق قویونلو واگذار کرد.

دولت آق قویونلو در زمان او به اوج قدرت رسید. او قبیله صحراگرد خود را به تمدن رهنمون گشت و بنیادهای علمی و دینی پدید آورد و به تقلید از عثمانیان تشکیلات اداری برپا ساخت. کتابهای گوناگون به فرمان او به ترکی ترجمه شد. حتی فرمان داد که قرآن مجید را به ترکی ترجمه کردند و در حضور او به ترکی خواندند مورخان او را به دادگستری و رعیت پروری ستوده اند. جلال الدین دوانی او را برگزیده سده نهم هجری خوانده و در پی آن بوده است که در قرآن اشارتی به رویداد فرمانروایی آق قویونلوها بیاید. او در سوره «روم» آیه سوم واژه «بضع» را که به حساب جمل 872 ق (یعنی سال پادشاهی اوزون حسن است) مناسب یافت. «دومینکومالی پیرو» از او به عنوان فرمانروایی که بیشتر ایران را متحد ساخت یادکرده و او را ستوده است.

اوزون حسن به هنگام بازگشت از تفلیس بیمار شد و در تبریز در 25 دیماه 856 درگذشت. او در سی سالگی به فرمانروایی دیار«بکر» رسید و در چهل سالگی بر تخت پادشاهی نشست و در پنجاه و چهار سالگی درگذشت.

سلطان محمد فاتح در 831 قسطنطنیه را فتح کرد و سپس به سراغ ترابوزان رفت. علیرغم درخواست اوزون حسن درخصوص صرف نظر از ترابوزان، ترابوزان هم ضمیمه قلمروی عثمانی شد. در این مدت برخوردهایی میان آق قویونلوها و عثمانی روی داد که در نهایت به مصالحه میان آنان انجامید.

ارتباطهای اوزون حسن با دنیای غرب، به هدف در تنگنا قراردادن دولت عثمانی، نخستین اقدامی است که برای پیوند میان ایران و اروپا صورت گرفته است؛ چیزی که بعدها درعصر صفوی توسعه پیدا کرد.

اوزون حسن، پس از استوار کردن موقعیت خود در آناتولی شرقی، به سراغ قره قویونلوها (به رهبری جهانشاه) رفت و او را از ناحیه غرب مورد حمله قرار داد. در نبردی که در سال 846 میان او و جهانشاه رخ داد، آق قویونلو ها پیروز شدند و اوزون حسن شهرت بسیاری به دست آورد. وی سپس بر ابوسعید تیموری در اران پیروز شد و دولت آق قویونلوها، افزون بر آذربایجان، بر ایران مرکزی نیز تسلط یافت.
          دول اروپایی، برای ضربه زدن به عثمانی، اوزون حسن را به جنگ برضد سلطان محمد فاتح تحریک می کردند. اوزون حسن هم روابط خود را با سلطان عثمانی برهم زد و زمینه جنگی را در سال 850 در نزدیکی شهر قونیه فراهم کرد.
در این نبرد عثمانیها ابتدا شکست خوردند، اما سرانجام آق قویونلوها را شکست دادند و یکی از فرزندان اوزون حسن هم کشته شد و خود او به تبریز گریخت و پس از آن هیچگاه در اندیشه لشکرکشی به آناتولی نیفتاد.

اوزون حسن در سال 855 تفلیس را فتح کرد و غنایم فراوانی به دست آورد و سال بعد از آن در تبریز درگذشت.

[1]- تمام سال ها به تقویم رسمی کشور، تقویم جلالی است.

ت

Book 45

احمد شه وری. عصر غیاث‌الدین جمشید کاشانی: تاریخ سیاسی و فرهنگی تیموریان. 550 صفحه. شابک:  ISBN- 978-622-00-0082-2

این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای 2 دلار و 50 سنت امریکا از طریق پرداخت به PayPal به نام  a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید.

نگاهی نو به تاریخ ایران 37

تیمور لنگ با کمال تاسف برای قوم و ملتی  هنوز سیمایی قهرمانی دارد، همانگونه که ساراگن دوم و آشوربانیپال و اسکندر مقدونی و متاسفانه آغامحمد خان قاجار و هیتلر و موسولینی و آتیلا برای افرادی بسا کثیر، و در مواردی هم قلیل، در حکم قهرمان هستند.  امروز هم تیمور برای قومی قهرمان است و تندیس او را در میدانهای شهری و شهرهایی نصب کرده اند و افرادیی هم بر سر گور او رفته و او را با دیگر قدیسین ساخته اوهام بشر یکی گرفته و برایش طلب مغفرت می کنند؛ همانگونه که این قلم بخوبی بیاد دارم در زمانی که قبر ناصرالدین شاه بیشتر بدین خاطر که از مرمر یکپارچه ساخته شده بود، مردم عامی که شناختی از او نداشتند بر سر مزار او می رفتند و سوره ای می خوانند که به هر حال برای خودش کاری بود. البته خوب نیست کسی آن اندازه  پست و بی مقدار باشد که با مردگان سر ستیز داشته باشد. مشهور است که وقتی سربازان آلمان نازی یا آلمان هیتلری به پاریس رسیدند به سرجوخه هیتلر اتریشی تلگراف /مورس زدند که با جنازه ناپلئون چه کنیم؟ او با همه عداوتی که نسبت به نوع بشر داشت پاسخ داد «ما با مردگان جنگ نداریم». علاوه بر اینها، اساساً حسب یک ضرب المثل لاتین بهتراست «راجع به مردگان جز بخوبی چیزی گفته نشود[1]». اما در عین حال بایستی به مردم آگاهی داد تا صحیح را از ناصحیح و سره  را از ناسره تشخیص دهند. بواقع تمامی گرفتاریهای مردم در همه جا از عدم شناخت نشئت می گیرد و بس.

تیمور لنگ به تنهایی  هر چقدر هم که زور بازو و توان فردی داشت در حیات خود اگر روزی یک نفر را هم در جنگ تن بتن شکست می داد و می کشت در ظرف 50 سال عمر زیانبارش 15000 انسان را می توانست بکشد اما با دست کسانی که  یا از او جیره می گرفتند و یا در او خوی خون آشام خود را می دیدند و یا از او می ترسیدند، و یا نظیر آخرین امیران سربداران خائن به کشور و مردم خود بودند،  این جنایت پیشه تاریخ در طول حیات پر از شر و خباثت خود بیش از صدها هزار انسان را کشت و صدمات جبران ناپذیری به چرخه عادی گذران تاریخ زد.

در یک جمع بندی کلی باید گفت که تیمورلنگ هرآنچه دیگر جنایتکاران تاریخ تک تک داشتند  همه را یکجا در خود داشت. این سخن نیکولو ماکیاوللی را بایستی به اعتقاد این قلم در همۀ آموزشگاههای درس تاریخ در هر سطحی که باشد با طلا نوشت و نصب کرد. «بزرگترین فرمانروایان جهان برادرکشانی بیش نبوده اند».

         قصد آن را نداشتم که به این بخش از تاریخ ایران بصورتی خیلی ریز و جزیی وارد شوم ولی بدلایل چندی به این کار مبادرت کردم. نخست به این دلیل که میان تیمور لنگ و دیگر خون آشامان تاریخ شباهتهایی کم نظیری است که شاید مرور عصر و روزگار تیمور بتواند درسی باشد از برای آنها. علت دوم آن است که خوشبختانه در مورد تیمور و بازماندگانش بدلایل مختلف تحقیقات مستند خوبی صورت گرفته که حیفم آمد از آنها استفاده نشود. علت انجام چنین تحقیقات منظمی متعددند که یکی از آنها وجود تاریخ نگارانی است که همراه دیگر ادبا در دوران پس از تیمور مفر و عرصه ای برای نوشتن آزادانه تاریخ زمان خود پیدا کردند و از ظفرنامه های تیموری که بگذریم، دیگر تاریخ نویسان تا حدی حقیقت را نوشته اند کما اینکه اگر هم نمی نوشتند باز امروز حقیقت فاش می شد، زیرا بگفتۀ شادروان ملک الشعرا بهار «تاریخ نویس آنچه باید نوشت می نویسد و دنیا نیز بر اثر دیدن حوادث و بروز نتایج هر سیاستی به صدق و کذب قضایا پی می برد». علت مهم دیگر سفر جهانگردانی نظیر ابن خلدون و یا فرستادگانی چون کلاویخو به ایران در زمان تیمور است که از خود نوشته های منظمی در باره او و بازماندگانش به یادگار گذاشتند. مضاف براین تیمور بلحاظ حسادتی که نسبت به موفقیتهای سلطان بایزید در اروپا می ورزید باب مذاکرات سیاسی با اروپاییان را باز کرد و اروپاییان هم که در جستجوی کسی بودند که بتواند جلوی ترکتازیهای سلطان عثمانی را در اروپا بگیرد به این خواست تیمور جواب داده و از آنجا که برای غربیها فرقی نمی کرد تیمور بر سر مردم خود و دیگران چه می آورد، کما اینکه امروز هم برای آنها فرق نمی کند در کشورهای آسیایی دیکتاتور خون ریزی در راس امور باشد یا فرزانه و فرهیخته ای، با او باب مذاکرات سیاسی و دیپلماتیک را گشودند و رفت و آمد سفیران به دربار تیمور تداوم داشت و آنها  که گهگاه از مصاحبت با زنان حاضر دربار تیمور هم بهره مند و در شاد خوریهای مشارکت می کردند حسب وظیفه گزارشهایی هم از امور کشور متوقفٌ فیه به کشورشان می فرستادند که بعدها مستندات نسبتاً قابل اعتمادی برای نوشتن تاریخ این دوره آسیا و منجمله ایران شد.

تیمور همانند اسکندر از یک عقده حقارت بی مانند رنج می برد. اسکندر تحت تاثیر فتوحات پدرش در تِب و اسارت و آتن بود و بر آن بود که آنها را حفظ نماید و وقتی چنین کرد بر آن شد تا فالانژهای کار آزموده خود را معطل نگذارد و شروع کرد به لشکرکشیهای بی حساب و قتل و خونریزی و چپاول هر آنچه دیگران داشتند و او و سربازان پا پتی مقدونیه ای نداشتند و هرچه بیشتر بدست می آورد حریص تر می شد و سرانجام هم خوشبختانه در سنین جوانی خداوند جانش را گرفت وگرنه معلوم نبود عاقبت دنیا چه می شد.

حجاج ابن یوسف که او هم نظیر اسکند مقدونی به سادیسم خشونت مبتلا و به  افسون ایده ئولوژی آلوده بود، روزی به انسان عارفی بر خورد و از او خواست تا او را دعا کند و آن عارف هم که حسب تربیت انسانی از هیچ حجاجی نمی ترسید دست به سوی آسمان بلند کرد و گفت « جانش را بستان»،  حجاج برآشفت که مرد این چه دعایی بود که در حق من کردی؟ و او گفت تو هرچه کمتر در این جهان باشی ضرر و زیانت بخودت و به مردم کمتر است پس این بهترین دعایی است که می توان در حق کسی مانند تو کرد. حجاج ثقفی برای پس دادن کفاره جنایاتی که در حیات ننگینش مرتکب شد  سرانجام به مرض بی درمانی مبتلا شد و باز از عارف دیگری خواست تا برای سلامتی او دعایی بکند. آن مرد ی ِبا خدا برآشفت و به او توپ وتشر زد که مردکه تو چگونه می خواهی دعای دیگران در حق تو مستجاب شود در حالی که اینگونه مردمان را عذاب می کنی و در زندان هایت زجر می دهی و می کشی؟ اگر می خواهی خداوند به تو رحم کند تو هم به دیگران رحم کن! راستی می دانید مرض لاعلاج آن سادیست تشنه به قدرت و خون مردمان چه بود؟ از گلوی او کرم خارج می شد و دیگران با چیزی شبیه پنس های امروز از گلویش کرم ها بیرون می کشیدند. ضحاک را کرمهای دوشش و حجاج را کرمهای درونش دمی راحت نمی گذاشتند. اسکندر نیز دمی آسوده نزیست. تنها فرزندش را سردارانش کشتند و زنهایش را هم به حرم خود بردند و کشتند و اقوامی که از دست او رنجها کشیده بودند او را بحق ملعون یا گجسته خواندند.

تیمور لنگ در بسیار از کارهایش اسکندر را بیاد می آورد. همانند او بی باک و متهور بود .ولی در عین حال هر جا که خطر را بزرگ می دید از روی آوردن به هیچ حیله و ترفندی ابا نداشت. اسکندر که در دوره ای متولد شده بود که در آتن فیلسوفانی بودند و فلسفه و تفکر و نواندیشی  در دولت شهر های آن رواج  داشت و خود کلاس درس ارسطو، معلم نخست، را درک کرده بود – بگذریم از این که ارسطو بعد ها از اسکندر تبری جست – داعیه گستراندن فلسفه یونان را داشت و در پشت این عذر و بهانه قلابی . ساختگی به نسل کشیهای غیر قابل تصوری دست زد؛ تیمور هم که خود را مسلمان می خواند در هر جا که بمصلحت خود می دید جنایات خود را در پشت حمایت از اسلام انجام می داد. او در عین حال اهل تسنن و شیعیان را به نوبت از دم تیغ می گذراند و همچون حجاج فرایض دینی را هم  بجای می آورد؛ قرآن می خواند و روزه هم شاید می گرفت. وهمانگونه که حجاج اسلام شناس بود و برای قرائت صحیح قرآن عده ای را موظف کرد تا برای کلمات قرآن اعراب [علائم زیر، زبر، پیش، سکون] بگذارند تا خواندن قرآن صحیح صورت گیرد، تیمور نیز در همه جا شایع کرده بود که  اسلام شناس و مسلمان و از قانون شرع و فقه اسلامی مطلع است و در جنایتهایی که انجام می داد اسلام را حربه  خود ساخته بود و از آن بهره می جست.

برخی او را همانند چنگیز خوانده اند اما او اگرچه در خونریزیها در مواردی شبیه به چنگیز عمل می کرد ولی با او از جهاتی متفاوت بود. یکی از تفاوتهای عمده تیمور گورکان یا داماد با چنگیز مغول، که تیمور سخت معتقد بود با او خویشاوندی دارد، همین دیدگاههای ایدئولوژیک بود. بعلاوه اگرچه چنگیز ستاره پرست و خدا نشناس بود و بویی از اسلام و مسیحیّت و یهودیت نبرده بود، ولی در مقایسه با تیمور از برخی مردانگی ها بر خوردار بود که تیمور یکی از آنها را نداشت. از باب نمونه نوشته اند وقتی چنگیز به خوارزم رسید و خواست خوارزم را با خاک یکسان کند به او گفتند در اینجا شیخ بزرگواری هست که خوب است حرمت او را نگاهدارید؛ شیخ نجم الدین کبری. چنگیز برای شیخ نجم الدین کبری پیام فرستاد که دستور داده ام تا خوارزم را قتل عام کنند، تو می توانی بیرون آیی، در امان هستی. شیخ چون پیام را گرفت به پیام رسان گفت به چنگیز بگو که شیخ تنها نیست. چنگیز چون پاسخ شیخ را گرفت پیام داد با ده نفر از بستگانت بیرون آی در امانید. و شیخ در جواب گفت کسان من بیش از ده نفرند. چنگیز پاسخ داد با صد نفر بیرون آی. شیخ جواب داد طلبه هایم هم هستند. چنگیز پاسخ داد با هزار نفر بیرون آی، در امانید. شیخ پاسخ داد من هفتاد سال است با مردم خوارزم زیسته ام چگونه در روزی چنین سخت می توانم آنها را تنها بگذارم. پس در خوارزم ماند و بدست یکی از سپاهیان چنگیز کشته شد ولی در جنگی که با آن مغولی داشت زلف او را در دست گرفت بگونه ای که پس از سرد شدن بدنش زلف مرد مغول جانی در دستش بود.

به هر حال برغم این تفاوت های ساختاری، تیمور گورکان چنگیز را الگوی خود قرار داده بود و در آرزوی آن بود که متصرفاتش را به متصرفات چنگیز برساند و از همین روی در سن 72 سالگی بر آن شد تا به چین حمله کند. پس سپاهی گران تدارک دید و عازم چین شد، اما در شهر اترار عمرش به سبب افراط در نوشیدن عرق و فساد کبد به پایان رسید و به این آرزوی خود نرسید. او که لذت آنچه را که با آنهمه شقاوت و بیرحمی بدست آورده بود نچشیده بود، حتماً نمی دانست آنچه را که در همان زمان با آن همه قتل و جنایت در سمرقند گرد آورده بود، چه زود بازماندگانش آنها را تباه خواهند کرد، وگرنه دمی در سمرقند آرام می گرفت و به آنچه کرده بود می اندیشید.

مشابهت عمده دیگر تیمور با اسکندر در این بود هیچیک مرد تشکیلات نبودند و هر آنچه به قهر و غلبه گرفتند توسط بازماندگانشان تباه شد و به باد رفت. اخلاف هردوی آنها حدود صد سال در ایران حکومت داشتند. اما در مقایسه ای میان بازمانده گان هردو باید اعتراف کرد که تیموریان در جبران جنایات و فجایع و ویرانیهای سردودمان خود اهتمام بیشتری به خرج دادند تا باز ماندگان اسکندر و چنگیز.

تفاوت عمده دیگر میان تیموریان و ایلخانیان در این است که  ایلخانیان در بخش مهمی از حیات خود تابع خان مغول در خان بالغ، پکن امروز، بودند ولی با مرگ تیمور در شهر اترار بواقع ارتباط بازماندگان تیمور با تختگاه سردودمان خود بکل قطع شد و هر که در هر کجا قرار داشت تنها بفکر آن بود که موقع خود را حفظ و آن را توسعه دهد بدون توجه به اینکه در خطه دیگر بازماندگان تیمور یعنی برادران و برادر زادگان وعمو زادگان چه می گذرد. علاوه براینها، ایلخانیان بمراتب کمتر از تیموریان روی هم شمشیر کشیدند حال آنکه  در میان تیموریان تیغ کشیدن بر روی یکدیگر قبحی نداشت. در میان تیموریان دو نفر شاخص بودند شاهرخ و الغ بیک؛ این دو در مقایسه با دیگر احفاد تیمور انسانهای منزهی بودند؛ خدمت آنها به علم و فرهنگ و ادب ایران و برجای گذاشتن آثار نیک با دیگر تیمورزادگان قابل مقایسه نیست.

پانویس:

1 – de mortuis nil nisi bonum

Book 44

احمد شه وری. تاریخ سیاسی و فرهنگی سربداران. 115 صفحه. 1392. شابک
978-1481871082

این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای 1 دلار امریکا از طریق پرداخت به PayPal به نام a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید.

نگاهی نو به تاریخ ایران 36

سربداران
سربداران در تاریخ ایران سیزده نفر از ایرانیان بودند که تعدادی از آنها با یکدیگر رابطه خویشاوندی داشتند و بمدت حدود 50 سال بر بخشی از خراسان بزرگ حکومت کردند؛ حکومت و سلطه ای که هیچگاه بلامنازع نبود. این حکام در زمانی در خراسان ایران حکومت را بدست گرفته و حفظ کردند که سلطه ایلخانیان، یعنی بازماندگان چنگیز مغول، بر ایران درحال محو شدن بود. آغاز دستیابی به قدرت نخستین امیر سربداری یک خیزش و قیام شهری و محلی علیه یکی از دست نشاندگان ایلخانیان در روستای باشتین بود. زمانی که این حرکت با موفقیّت روبرو شد این شورش محلی صورت حکومت محلی بخود گرفت و مدت 50 سال دوام آورد. مدت امارت امیران سربداری بطور متوسط 3 سال و چند ماه است هرچند که تعدادی از آنها هر یک بیشتر از یک تا دوسال امارت نداشتند؛ در مواردی هم مدت این امارت کمتر از یکسال و تنها در چند ماه و در یک مورد در چهل روز خلاصه می شده است.
پس از یکصد و بیست سال استیلای قوم تاتار و مغول بر ایران و بسیاری از مناطق آسیا، قیامی مردمی در باشتین و سبزوار خراسان علیه ظلم و تعدی حاکمان مغول و عاملان آنان به وقوع پیوست. تلاش پیگیر رهبران آزاده این قیام، منجر به تشکیل حکومت مستقل ملی و شیعه مذهب ایرانی در خراسان شد. مهم ترین ویژگی‌های این حکومت عبارت بود از: تنفر و انزجار از عنصر مغولی و تثبیت ایدئولوژی تشیع امامی.
شیخ خلیفه مازندرانی پایه گذاز و رهبر جنبش سربداران بود که مردم را تشجیع کرد و به مبارزه با حکومت مغول می ‌پرداخت که بعدها این امر به دست شیخ حسن جوری افتاد. زمانی که سربداران توانستند بر حاکم مغولی خراسان پیروز شوند حکومت مستقلی ترتیب دادند و سبزوار را مرکز خود ساختند.
نخستین حاکم سلسلۀ سربداران، «عبدالرزاق باشتینی» بود که به مدت دو سال و چهار ماه حکومت کرد. پس از وی، «برادرش وجیه الدین امیر مسعود» به حکومت رسید.
امیرمسعود با این که در مردم داری و مبارزه با حاکمان مغول و تثبیت حکومت سربداران، دارای موفقیت‌های بالایی بود، لیکن به خاطر اختلاف با شیخ حسن جوری و توطئه در قتل او، پایگاه مردمی خویش را از دست داد و حکومتش به تدریج رو به ضعف نهاد. به همین جهت سپاهش در نبرد با امرای مازندران متحمل شکست گردید و خود وی کشته شد.
پس از مرگ امیر مسعود، ۱۰ تن دیگر از این سلسله به حکومت رسیدند که نامبردار ترین آنها شمس الدین علی، خواجه یحیی کرابی و خواجه علی مؤید بودند.
در پی هجوم امیر ولی به سبزوار و محاصرۀ چهار ماهۀ این شهر در سال ۷۸۳ ق، خواجه علی مؤید، دست به خیانتی بزرگ زد و از تیمور لنگ گورکانی یاری طلبید و با این اقدام خائنانه خود عملاً موجبات آن خونخوار تاریخ را به ایران باز کرد. و بدین ترتیب با پناهندگی خواجه علی مؤید به تیمور لنگ، پروندۀ حکومت سربداران نیز برای همیشه بسته شد و منطقۀ خراسان پس از 4۶ سال رهایی از یوغ استعمار مغولان، مجدداً مقهور و مغلوب گروهی دیگر از آنان گردید.

Book 43

احمد شه وری. تاریخ فرهنگی و هنری ایلخانیان. 1400. 301 صفحه.

این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای 1 دلار و 50 سنت امریکا از طریق پرداخت به PayPal به نام a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید.

نگاهی نو به تاریخ ایران 35

مسئله حج ایرانیان در دوره ایلخانیان

با سقوط خلافت عباسیان و تسلط مغولان بر سرزمین‌های تحت تسلط آنها، به ویژه بر ایران، حرکت کاروان‌های با مشکل رویارو شد. مغولان انگیزه‌ای برای این کار نداشتند و از سویی تامین امنیت و امکان حرکت کاروان حج بدون دخالت حکومت بسیار مشکل می‌نمود. در این زمان، تشکیلات دیوانی مغولان که در اختیار ایرانیان بود، در اندیشه یافتن راهی برای حل این مشکل برآمد. عطاملک جوینی، کوشید تا از اباقا خان، جانشین هلاکو، اجازه این کار را دریافت کند. از این رو، هنگامی که به سال 647 اباقا خان به بغداد رفت، عطاملک در پی استقبال با شکوه از اباقا، وی را قانع کرد تا فرمانی در این باره صادر کند. مع الوصف چگونگی حمایت ایلخانان از کاروان‌های حج مشخص نیست. فرمانی که به انشای عطاملک جوینی در این زمینه صادر شده، با اشاره به اجازه دادن خان مغول برای حرکت کاروان حج، از تعیین لشکری برای حفظ امنیت حاجیان و نیز اختصاص اموالی برای این منظور حکایت دارد. این حکم/یرلیغ در اول رجب سال 66۷/ 23 اسفند 647/13 مارس 1269، نوشته شده است و نسخه آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره ۲44۹ نگهداری می‌شود. با مسلمان شدن تگودار، برادر آباقا خان، طبعاً توجه بیشتری به حج شد. اما پس از مرگ تگودار، وضعیت سکنه قلمرو ایلخانی آشفته شد و سعدالدوله یهودی، وزیر او، بر مسلمانان سخت گرفت. از وضع حج در این دوره گزارش دقیقی در دست نیست؛ اما برخی گزارش‌ها از تصمیم آن‌ها برای تبدیل کعبه به بتخانه حکایت دارند. سعدالدوله برای انجام این کار با یهودیان مکاتبه کرد و مقدمات این کار را در بغداد فراهم نمود. با این همه، گزارش‌هایی از نظم و ترتیب قافله‌های حج در دوران او در دست است. از جمله اینکه در سال 668 سعدالدوله نامه‌ای به بغداد فرستاد و به آماده سازی قافله حج و تامین امنیت آن دستور داد[1].

به هر روی پذیرش اسلام از جانب غازان خان تحولی در روابط سیاسی منطقه و سرزمین حجاز پدید آورد. در دوران سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) برادر و جانشین غازان، نیز به این موضوع توجه شد و حسب این توجه با حمایت ایلخانیان، فردی با نام حمیضه سرانجام به سال 697 توانست بر مکه چیره شود. او نام سلطان مملوکی را از خطبه انداخت و به نام ابوسعید، فرزند و جانشین سلطان محمد خدابنده،خطبه خواند. این کار واکنش ممالیک را در پی داشت. آنان سپاهی از قاهره به سوی مکه اعزام کردند؛ اما کاری از پیش نبردند. نفوذ ایلخانیان در مکه، با حکومت حمیضه افزایش یافت. اما حکومت او دیری نپایید و وی به زودی قدرت را از دست داد.

در این زمان، روابط ایلخانان با ممالیک بهبود یافت و نام ابوسعید در پی نام سلطان مملوکی مصر در خطبه یاد می‌شد.

ابوسعید در آغاز حکومتش برای نشان دادن حسن نیت خود به مصریان و تقاضای صلح، نمایندگانی نزد ملک ناصر محمد قلاوون گسیل داشت. ابوسعید افزون بر بهبود روابط سیاسی و اقتصادی، خواستار اصلاح وضعیت حج و امنیت راه‌های آن شد و درخواست کرد که حاجیان دو بیدق با خود حمل کنند، یکی به نام ممالیک و دیگری به نام ایلخانیان. این درخواست با پاسخ مثبت ملک ناصر رویارو شد. وی به شریف مکه نامه نوشت و دستور داد تا حاجیان قلمرو ایلخانیان، مورد احترام قرار گیرند. در عین حال او از رؤسای قبایلی که گویا قصد مزاحمت این حاجیان را داشتند، خواست تا مانع کاروان اعزامی ایلخانان نشوند.

با وجود همه اینها به گفته مقریزی، در سال 700 کاروان حج ایلخانیان به دستور ابوسعید حرکت کرد. هنگامی که این کاروان به عرب‌های بحرین رسید، هزار سوار به قصد غارت به آن حمله کردند؛ اما با میانجیگری مردم راضی شدند با گرفتن سه هزار دینار از امیر قافله، از هجوم دست بکشند[2].

ابوسعید در کل در تامین امنیت کاروان‌های حج و رفع نیاز‌های آن اهتمام فراوان داشت. ابن بطوطه که خود به سال 707 همراه کاروان حج ایلخانیان به مکه رفته، گزارشی در ستایش وضعیت کاروان حج ارائه کرده است[3].

ابن حجر عسقلانی نیز از توجه ابوسعید به امنیت حاجیان خبر داده است. به گفته او، هنگامی که ابوسعید دریافت علت حمله عرب‌های بیابانگرد به کاروان‌های حج ایلخانیان، فقر آنها است، دستور داد که از بیت المال زندگی آنان را تامین کنند[4].

به سال ۷09. سلطان مملوکی مصر دستور کشتن امیر الحاج ایلخانیان، محمد الحجیج/ الحویج، را صادر کرد. اما شریف مکه از عهده این کار برنیامد و در آشوبی که بدین سبب در مسجدالحرام ایجاد کرد، یکی از امیران مملوکی کشته شد و محمد الحجیج جان به در برد[5].

در حج سال 711 یکی از امیران مغول به نام یاسور هنگام رمی جمرات کشته شد که گویا با توطئه ابوسعید و به دلیل بیم از نفوذ وی بوده است[6].

در سال پایانی ایلخانی ابوسعید، با توجه به نابسامانی اوضاع قلمرو ایلخانیان، اعزام حاجیان با مشکل رویارو شد. در پی مرگ او به سال 714 حاجیان به حج نرفتند و این وضعیت به دلیل آشفتگی اوضاع سیاسی قلمرو ایلخانیان تا چندین سال ادامه یافت[7].

پانویس:

1- تحریر تاریخ وصاف، عبدالمحمد آیتی، ص۱34.

2 – السلوک، المقریزی، ج3، ص35.

3 – رحلة ابن بطوطه، ابن بطوطه، ج۱، ص4۱۱.

4 – الدرر الکامنه، ابن حجر العسقلانی، ج۱، ص5۰۱.

5- اتحاف الوری، عمر بن محمد بن فهد، ج3، ص۱۸۹-۱۹۰.

6 – السلوک، المقریزی، ج۲، ص36۷.

6- اتحاف الوری، عمر بن محمد بن فهد، ج3، ص۲۰5.

ابوسعید تگوادار غازان خان مصر حجاز مکه تاریخ ایران ایلخانیان هلاکوخان اباقاخان

Book 42

احمد شه وری. عصر شیخ اجل سعدی: تاریخ سیاسی و فرهنگی حکومت ایلخانیان. . 443 صفحه. 2013/1392

این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای  4 دلار  و 40 سنت امریکا از طریق پرداخت به Paypal     به نام  a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید. کتاب خریداری شده برای خریدار وسیله ایمیل فرستاده خواهد شد. لذا خواهشمند است پس از پرداخت بهای کتاب موضوع را از طریق ایمیل a_shahvary@yahoo.com اعلام فرمائید تا کتاب شما در اولین فرصت  ارسال گردد.

شماره کتاب در سایت ادب سرا 42

دودمان ایلخانیان
ایلخانیان / ایلخانان ایران نام سلسله‌ای است که از سال 654 تا 756 ق معادل ۱۲56 تا ۱۳41 میلادی در ایران حکومت ‌کردند و اینها فرزندان چنگیزخان مغول بودند. لشگریان چنگیزخان نخستین بار در سال 618 ق معادل 1221 میلادی به خراسان حمله نمودند. چنگیزخان سال 1225 میلادی به مغولستان بازگشت و در آنجا درگذشت. سال 1251 م. منگو، خان بزرگ یا قاآن، بر آن شد تا با اعزام برادرانش هولاکو و کوبلای خان (قوبیلای) به ترتیب به ایران و چین پیروزی‌های مغولان را تحکیم و تکمیل کند. هولاکو با فتح ایران سلسله ایلخانیان ایران و قوبیلای با فتح چین سلسله یوان چین را بنیاد گذاردند. ایلخانان را خانان محلی می گویند و غرض از این عنوان آن بوده ‌است که سمت اطاعت ایلخانان را نسبت به قاآنان می رسانند و این احترام همه وقت از طرف ایلخانان ایران رعایت می شده‌است [1].
فتح ایران به دست هلاکوخان پیامدهای مهمی چون پایان کار اسماعیلیان و انقراض خلافت عباسیان در پی داشت. ایلخانان در ابتدا دین بودایی داشتند اما به تدریج به اسلام گرویدند. ایلخانان مسلمان خود را سلطان نامیده و نام‌های اسلامی برگزیدند.
فهرست اسامی ایلخانان ایران چنین است:
1. هولاکوخان پسر تولوی پور چنگیز از 651 تا 663 ق
2. آباقا خان پسر هولاکو از 663 تا 680 ق
3. تگودار (سلطان احمد) پسر هولاکو از 680 تا 683 ق
4. ارغون‌خان پسر اباقا از 683 تا 690 ق
5. گیخاتوخان پسر اباقا از 690 تا 694 ق
6. بایدوخان پسر طرغان‌ پسر هولاکو از جمادی الاول 694 تا ذیقعدهٔ694 ق
7. غازان‌ پسر ارغون از 694 تا 703 ق
8. الجایتو (خربنده یا خدابنده) پسر ارغون از 703 تا 716 ق
9. بهادرخان پسر الجایتو از 716 تا 736 ق
10. ارپاوگان 7۳6 ق
11. موسی‌خان پسرعلی پسر پایدو شوال تا 14 ذی حجهٔ736 ق
12. محمد خان پسر منگو تیمور پسر هولاکو… ذی حجه 737 ق تا ذی حجه 739.
13. ساتی‌بیک دختر الجایتو ذی حجهٔ739 تا 741 ق
14. شاه‌جهان تیمورپسرآلافرنگ پسرگیخاتوذی حجهٔ739-740 ق
15. سلیمان‌خان پسریشموت پسرهولاکو ذی حجهٔ741 تا 745 ق
16. تغاتیمورخان از 736 تا 753 ق
17. انوشیروان دادگر از 744 تا 756 ق
فهرست اسامی وزیران و صاحبان دیوان در دوره ایلخانان
1. شمس‌الدین جوینی وزیر هلاکو خان، اباقا و تگودار تا سال 683 ق /1284 م.
2. بوقا وزیر ارغون تا سال 687 ق /1289 م.
3. سعد‌الدوله ابهری وزیر ارغون تا سال 690 ق /1291م.
4. صدر‌الدین زنجانی وزیر گیخاتو تا سال 694 ق /1295 م.
5. جمال‌الدین زنجانی وزیر بایدو، سال 694 ق /1295 م.
6. شرف‌الدین سمنانی وزیر غازان، سال 695 ق /1296 م.
7. جمال‌الدین دستجردانی وزیر غازان به مدت یک ماه، سال 695 ق /1296 م.
8. صدر‌الدین زنجانی وزیر غازان تا سال 697 ق /1298 م.
9. سعد‌الدین ساوجی وزیر غازان.
10. رشید‌الدین فضل‌الله همدانی نایب وزیر غازان.
پانویس:
1- استانلی لین پول. «طبقات سلاطین اسلام». ترجمه عباس اقبال آشتیانی. تهران. انتشارات اقبال.1363. صص 193-196.

Book 41

احمد شه وری. عصر مولانا تاریخ سیاسی و فرهنگی دولت خورزمشاهیان. 1397. 340 ص. شابک:978-600-04-9999-0

این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای 2 دلار امریکا از طریق پرداخت به PayPal به نام  a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید.

نگاهی نو به تاریخ ایران 33

نتایج مخرب حمله مغولان به ایران[1]

از ویژگی های حملۀ مغولان، یکی کشتارهای وسیع آنان است و قتل عام مردم در شهرها آن هم در شهرهای بزرگ و پر جمعیت. آمار و ارقامی که تاریخ نویسان ذکر کرده اند ــ بخصوص نسبت به آن زمان ــ باعث حیرت است. زنده یاد عباس اقبال آشتیانی در کتاب «تاریخ مغول» کشتگان را در بعضی از شهرها این گونه به دست داده است: «در قتل عامهای شهرهای ترمذ و بلخ همۀ مردم به شهادت رسیدند. در مرو بیش از 700000 نفر به شهادت رسیدند. نیشابور باخاک یکسان شد و حتی حیوانات شهر را کشتند. آمار کشتگان نیشابور را 1،748،000 نفر گفته اند. در بامیان و غزنین نیز همۀ مردم به قتل رسیدند. در حملۀ هلاکو به واسط، .40000 نفر و در فتح بغداد800000 نفر به قتل رسیدند[2]».  طبیعی است که اهل دانش و فضل نیز در این میان به قتل می آمدند و تعدادی از دانشمندان که پیشاپیش به مناطق امن می گریختند و جان سالم به در می بردند، نسبت به کشته شدگان اندک بودند. دیگر اینکه شهرها را با خاک یکسان می کردند و می سوزانیدند، و در این خرابیها مساجد و مدارس و مکاتب و دیکر مراکز تعلیم و تربیت از میان می رفت و کتابخانه ها می سوخت چنان که امروز از بسیاری از آثار تألیفی پیش از مغول جز نام و نشانی در دست نیست و نادر بودن و نایاب بودن نسخه های خطی پیش از دوران مغول، خود، حاصل همین هدم ها و حرق هاست.

آثار حمله و تهاجم قوم مغول

آثار علمی و اجتماعی حملۀ مغولان، البته چند دهه بعد، بروز کردن آغاز نهاد. اگر نتایج شوم و منفی این حادثۀ وحشتناک را ــ که با مرگ چنگیز خاتمه نیافت و از سوی اولاد و احفاد خونخوار او ادامه یافت ــ بخواهیم فهرست وار برشمریم، می توانیم گفت که:

1- مرگ اهل علم و فضل و خراب گشتن مدارس و مراکز تعلیم، باعث رکود و انحطاط بازار علم و دانش گشت.

2- روحیۀ ایرانیان را ــ که با غلبۀ عناصر ترک نژاد و شیوع تدریجی عرفان و تسلط کلام اشاعره خود پیش از این، روی به ضعف نهاده بود ــ یکسره نابود ساخت و این قوم سلحشور و جنگآور در برابر حوادث دهشتناک مغولان خود را کاملا باخت و ضعف و رخوت بر مردم حاکم گشت.

3- شدت حوادث و پیاپی بودن آن، قدرت تدبیر و چاره گری را از مردم گرفت و فکر تسلط بی چون و چرا و قهر آمیز قضا و قدر و بلای آسمانی را در اذهان مردم جایگیر ساخت و فکر تسلیم بلا شدن و هر چه بادا باد و الخیر فی ماوقع که از قرن پنجم به بعد به تدریج در اذهان مردم راه می یافت، به عنوان فکری مسلم و قطعی، جای خویش را در افکار و اذهان گشود.

4- بی ثباتی اوضاع و احوال و آشوبها و بی نظمیها، جامعه را از اعتدال بیرون برد و مردم را به سوی انحطاط های شدید اخلاقی سوق داد. آنچنانکه در قرن هشتم شدت فساد اخلاقی و اجتماعی، در طنزهای تلخ عبید زاکانی مجال بروز یافت و آن طنزپرداز دل آگاه، نظریۀ مذهب منسوخ و مذهب مختار خویش را در توضیح و توجیه همین بی اعتدالی ها و تقلیدها و انحطاطها و فسادها مطرح ساخت. این گونه انتقادها البته در مثنوی مولوی و آثار سعدی و غزلیات حافظ و جام جم اوحدی مراغه ای و امثال آنان نیز به گونه های مختلف انعکاس دارد.

5- مردم آشوب زده و بلایافتۀ این قرن، در جستجوی پناهگاهی روحی و درونی بودند و این پناهگاه را در محضر خانان مغول و خدمتگزاران بومی آنان نمی یافتند. تعالیم متصوفه ــ که بنیان آن بر بی اعتباری روزگار و فانی بودن آن گذاشته است ــ هواداران بسیار یافت و عموم مردمان را با اهل تصوف مرتبط ساخت. خانقاهها در شهرها سر برآورد و در هر گوشه و کناری، شیخی و مرادی با داعیۀ ارشاد، به میدان آمد و نظام خانقاه نشینی گسترش یافت و نذورات و موقوفات و صدقات و فتوح به خانقاه ها سرازیر شد و گروه کثیری از بیکاران و گدایان دوره گرد کشکول به دست را که مدعی سیر و سلوک بودند، در پناه خود گرفت و آمد و شد سایران نیز به خانقاه ها افزونی یافت و وعظها و سخنان متصوفه را طالبان فراوان پیدا شد. بعلاوه اینها ضربه سخت و پنهانی رشد صوفیگری این بود ایرانیان را از مذاهب شافعی و معتزله دور ساخت و دین ترتیب راه را برای پیدایش صفویان آماده ساخت.

6- کثرت و شدت حوادث و بلاها و به تبع آن تعالیم متصوفه، مردم را به خود فروبرد و نوعی روحیۀ درون نگری و درون گرایی در مردم ایجاد شد. در نتیجه اذهان، از عقل و منطق دور گردید و خرافه پروری و افسانه پردازی و تخیلهای دور پرواز و تعصبهای جاهلانه و بی دقتیها و روحیۀ تقلید شایع گشت و در ذهن و فکر مردمان استوار گردید و چندین قرن این احوال ادامه یافت.

[البته با تمام این ها، مصائب و خسارات وارد شده بر مردم ایران بدنبال فرار مذبوحانه محمد رضا پهلوی از ایران در سال 1357 تا همین جا بمراتب شدیدتر از مصائب وارد شده بر ایرانیان بر اثر حمله مغولان  بوده است].

پانویس:

1 http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=14798

2 – عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول ص58،66،185،50،56،57.

Book 40

احمد شه وری. عصر حکیم عمر خیام نیشابوری: تاریخ سیاسی و فرهنگی سلجوقیان. 373 ص. شابک: 978-1478231868

این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای 2 دلار امریکا از طریق پرداخت به PayPal به نام a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید.

نگاهی نو به تاریخ ایران 32

هنر، ادبیات وعلوم در دوره سلجوقیان
در دوره سلسله سلجوقی ادبیات ایران رو بکمال رفت وگویندگانی مانندفخرالدین گرگانی، خیام، ناصرخسرو، انوری، قطران، برهانی، معزی، ازرقی، عبدالواسع جبلی، مختاری غزنوی ونویسندگانی مانند جلابی هجویری، محمدبن منور، گردیزی، مولف مجمل التواریخ والقصص، راوندی کیکاوس بن اسکندرو دانشمندانی مانند خیام، وعارفانی مانند باباطاهر، غزالی، سنایی ونجم الدین کبری ظهورکردند. ملکشاه وسنجر ادیبان راحمایت می کردند. وزیران آنان مانند عمیدالملک کندری وخواجه نظام الملک طوسی که خود اهل دانش وفضل بودند علما را احترام می نمودند. خواجه نظام الملک طوسی مدارس بزرگ نظامیه بلخ ونیشابور، هرات، اصفهان، بغداد ودیگر نقاط را دایر کرد. طریقه تصوف وشعر صوفیانه دراین عهد رواج یافت. شاهان سلجوقی خود را حامی ومشوق صنعت معرفی کردند وبعضی ازمهمترین شاهکارهای صنعتی ومعماری ایران دریک قرن سلطه وحکومت آنان ودوره بعد بوجود آمده است. بعضی ازدانشمندان معتقدند که معماری اسلامی ایران درزمان سلجوقیان به نهایت ترقی خود رسید وبرخی ازصنایع دیگر نیز مانند سفال سازی ونساجی دراین زمان بدرجه ای ترقی کرد که درسراسر تاریخ ایران کمتر بدان حد رسیده. دراین عصر معماری ودیگر صنایع نه تنها درداخل ایران زنده شد وبا عشق وابتکار بسیار تعقیب گردید، بلکه فتوحات سلجوقیان اصول صنایع ایرانی را تا سواحل بحرالروم (مدیترانه) وحتی شمال آفریقا بسط داد. ازاینرو عناصر وآثار صنایع ایرانی تا قرنها بعد درصنایع مصر وسوریه دیده می شود. پس ازشروع حکومت سلاجقه درایران صنعت سفال ترقی عجیبی کرد که درسراسر دوره آنان ادامه داشت. گاه گاه سبکی نو وطرز عملی جدید به کار برده اند. درآغازاین عصر ساختن سفال درنتیجه صنعت وهنر سفال سازی است. وبعد به تزیین ظروف بیشتر اهمیت داده شده است دراین دوره سفال یک رنگ با اشکال حیرت آور ساخته میشد ورنگهای مختلف مانند سبز، فیروزه ای، سرمه ای، بنفش وسفید نیز بکار میرفت. کاسه، انبیق، لیوان وظروف دیگر دیده می شود که درزیر لعاب اشکال برجسته روی آن نقش گردیده است. ازاشیای معروف این دوره ظروف شفاف است که درری وکاشان ساخته می شد. صنعت ترصیع مخصوصاً نقره کوبی درتصاویر وکتیبه ها بسیار ترقی کرد، مثلا درموزه ارمیتاژیک کتری مسی موجود است که خط کوفی روی آن نقره کوبی شده ودرموزه تاریخ استکهلم (سوئد) جام نقره شکیلی وجود دارد که با نوشته تزیین شده ودسته آن را ازمفرغ ساخته اند. کارهای مفرغی این دوره دارای اشکال متفرق وزیاد است بعضی محققان عقیده دارند که ازبعضی جهات بافندگی دردوره سلجوقی بمنتهای درجه ترقی خود رسیده است پارچه هایی که ازآن عهد بجا مانده نقشها وطرحهای متعدد را نشان میدهد بعضی ازاین طرحها پرکار وازنوع پارچه دولا بافته شده است. نوعی پارچه دراین دوره ترقی کرد وآن مرکب ازدو پارچه برنگهای مختلف بود که با یکدیگر بافته شده وگاهی این یک وگاهی دیگری روآمده تشکیل شکل و طرح می داده است. قسمی پارچه ابریشمی نیز دیده می شود که با تغییر نور تغییر رنگ می دهد وهمچنین پارچه ابریشمی سبک ونازکی دیده می شود که روی آن طرح حیوانات وخطوط کوفی بسیار عالی نقش گردیده. نقشه های گچ بری اغلب عبارتند ازطرح گل، نقوش اسلیمی واشکال هندسی.گچ کاری این دوره معرف خوبی است ازتزیین نمای دیوار یک اطاق درعهد سلجوقی. گچ بری محرابها شامل نقشهای مفصل وپرکار کتیبه هایی است که دراطراف محراب با گچ رو به قبله ساخته شده قسمت بالا واطراف طاق نوک تیز طاقچه ای را حاشیه ای احاطه کرده ومعمولا درقسمت بالا حاشیه بهتری با نقشهای درشت تر گچ بری شده است. دور طاق مرکزی ودرحاشیه مستطیلی نقش گردیده وطرحها عبارت است ازنقوش اسلیمی، نقش مو وبرگهایی که سوراخ شده بشکل لانه زنبور درآمده است. معماری سلجوقی تقلید ازمعماری غزنویان یا دیگران نیست. بلکه دارای سبکی خاص وابتکار ومظهر زیبایی است. بزرگترین ومهمترین آثار معماری اسلامی درایران مسجد جامع اصفهان است. بدون شک قبل ازسلجوقیان مسجدی دراین محل بوده است اگرچه جزئیات ساختمان مسجد متعلق به ادوارمختلف است ولی عمل بزرگ آن عبارت است ازقسمت بزرگ گنبددار سمت جنوب که خواجه نظام الملک درزمان ملکشاه سلجوقی آن را بنا کرده وگنبد واطاق کوچک زیبایی درطرف شمال موسوم به گنبد خاکی که در481 ق بنا شد. این مسجد درسال 515 ق دچارحریق شد ولی بزودی تعمیر گردید. ازقرار معلوم درزمانی بین این تاریخ وآخر دوره سلجوقی مسجد دوباره با اسلوب چهار ایوانی بنا گردیده. شش قرن قبل اززمان نیوتن گنبد کامل ازروی اصول ریاضی ساخته شده واین افتخار بزرگی است که نصیب معماران ایران دردوره سلجوقی می گردد. چندسال بعد ازساختمان گنبدهای مسجد جامع اصفهان مسجد سلجوقی بوسیله محمود شاه درگلپایگان ساخته شده که فقط اطاق گنبددار آن باقی مانده است ستونها ودیوارهایی که گنبد روی آن ساخته شده بسیار نزدیک به سبک ساسانی است وخود گنبد شبیه به گنبد بزرگ مسجد جامع اصفهان است. نمونه های دیگر معماری سلجوقی درمسجد زواره اصفهان (نزدیک اردستان)، مسجد اردستان، مسجد دماوند، مسجد جامع دیده می شود[1].

پانویس:
1- شادروان دهخدا به نقل ازفرهنگ فارسی معین.