Article 0023

حکمت ایرانی

مقدمه کلیله و دمنه و باب برزویه طبیب حکیم این کتاب، آیینه ای شفاف برای آگاهی از فرهنگ و اندیشه ایرانیان باستان است. اگر باب برزویه طبیب حکیم را مانند اغلب محققان از بزرگمهر حکیم بدانیم، در این صورت روزنه ای است برای شناخت اندیشه های ایرانی. اگر آنها را ساخته ذهن ابن مقفع و انتساب آنها به بزرگمهر را مفری برای تبلیغ اندیشه های ایرانی او بدانیم بازهم دریچه ای به فرهنگ ایرانی محسوب می گردد.

           بی تردید فضای سیاسی و اجتماعی روزگار ابن مقفع موجب شده است که این نویسنده ایرانی موضوعات این دو باب را با گزینشی هدفدار همسو و هم­جهت با فرهنگ اسلامی انتخاب کند و از دیگر سو وجود مضامین مشترک ایرانی و اسلامی در این دو بخش نشانه وجود تعالیم دینی، عقلانیت، حقیقت­بینی در ایران باستان و درک درست نیاکان ما از هستی است.

ارزش دانش

ارزش دانش به عمل است: «علم به کردار نیک جمال گیرد که میوه درخت دانش نیکوکاری است و کم آزاری»[1]؛ فایده علم تهذیب اخلاق است: «و فایده در تعلم حرمت ذات و عزت نفس است… اول در تهذیب اخلاق خویش باید کوشید آنگاه دیگران را برآن باعث بود[2]».

از بزرگمهر نقل شده است: کاش می دانستم کسی که ادب ندارد، چه دارد و کسی که ادب دارد چه چیزی را از دست داده است، در حالی که سرچشمه ی ادب کتاب است.

از پندهای هرمز:  شرم کردن از یادگیری[3].

این بخش را با سخنی از اردشیر درباره ارزش دانش و ترس از خدا به پایان می­بریم: «هر بزرگی که قدمهایش را بر بساط علم قرار ندهد، عاقبتش خواری است و هر بنده ای که ترس از خدا نداشته باشد و هر چند که (از هر نظر) کامل باشد، سرنوشتش، پشیمانی است.[4]»

زهد و پارسایی

شاید برای بسیاری از مردم این آب و خاک معلوم نباشد که نیاکان ما درباره جهان هستی، خالق و خلقت، مرگ و قیامت چگونه فکر می کرده اند، با تأمل در کلیله و منابع عربی معلوم می گردد که آنان سخت پایبند به اعتقادات دینی از جمله قیامت و ثواب و عقاب بودند، از نشانه­های این امر این است که برزویه طبیب معالجه بیماران را در راه خدا امری می داند که ثواب آن را نمی توان مشخص کرد «اگر در معالجت ایشان برای حسبت (رضای خدا) سعی پیوسته آید…اندازه خیرات و مثوبات آن کی توان شناخت؟[5]»  همچنین تعابیری چون «عز دنیا و آخرت[6]»  و این دعای برزویه طبیب برای انوشیروان «ایزد تعالی همیشه ملک را دوستکام داراد و عز دنیا به آخرت موصول گرداناد[7]»  نشان از اعتقاد راسخ ایرانیان باستان به قیامت و ثواب و عقاب دارد[8].

ناپایداری دنیا، نزدیکی مرگ و توجه به قیامت

از سخنان برزویه طبیب، به وضوح اعتقاد به جهان پس از مرگ و تلاش برای گذر از دنیای فانی و رسیدن به دنیای باقی مشاهده می­شود: «اگر در عاقبت کار و هجرت سوی گور فکرت شافی واجب داری حرص و شره این عالم فانی بسر آید[9]».

او معتقد است که مرگ نزدیک است و فرصت آدمی­ برای کسب توشه اندک: «همت بر اکتسابِ ثواب مقصور گردان که راه مخوفست و رفیقان ناموافق و رحلت نزدیک و هنگام حرکت نامعلوم، زینهار تا در ساختن توشه آخرت تقصیر نکنی[10]» آنگاه ناپایداری حیات و بی ثباتی و آسیب­پذیری جسم آدمی را به بت هایی تشبیه می­کند که اعضای آنها با یک میخ به هم متصل هستند به گونه­ای که اگر آن میخ کشیده شود همه اعضا از یکدیگر جدا می شوند: «هرگاه میخ بیرون کشی در حال از هم باز شود[11]».

عشق به دنیا را موجب مشکلات مختلف می داند: «و آنکه سعی او به مصالح دنیا مصروف باشد زندگانی برو وبال گردد[12]»، دنیا دوستان را که وجهه همت خود را جمع آوری مال قرار می دهند به کسی تشبیه می­کند که عطر در آتش دان می گذارد، سرمایه خود را از دست می دهد و سود آن به دیگران می­رسد. «شاید بود که برای فراغ اهل و فرزندان و تمهید اسباب معیشت ایشان به جمع مال حاجت افتد و ذات خویش را فدای آن داشته اید و راست آن را ماند که عطر بر آتش نهند، فواید نسیم آن به دیگران رسد و جرم او سوخته شود[13]»

تشبیه های این باب از دنیا برای نشان دادن بی ارزشی آن چشمگیر و برجسته است:

تشبیه دنیا طلب به کسی که سرمایه خود را به بهای اندک از دست می دهد و چیزی عاید او نمی شود[14].؛ تشبیه دنیا به برق و آب شور[15]؛ تشبیه دنیا به خمره پر از شهدِ مسموم[16]؛ تشبیه به برق و خواب[17] ؛ تشبیه دنیاطلب به کرم پیله[18]  و تشبیه دنیاطلب به کسی که از شتر مست گریخته و دیواره چاه پناه جسته است[19].

ترجیح آخرت به دنیا

بگفته ویل دورانت: طولی نکشید که ایرانیان، به سبب زهدشان در میان ملل بیگانه به حکمت و اندرز شهرت پیدا کردند[20]. همو معتقد است بسیاری از اندرزهای زاهدانه ایرانیان به ادب عربی راه یافته است[21] آشنایی عرب ها را با زهد مدیون انتقال فرهنگ ایرانی می داند و می گوید: در عصر عباسی پندهای فارسی و هندی ترجمه شد و نویسندگان و شاعران با مضامین زاهدانه آشنا شدند و در نتیجه حقیقت معنای زهد آشکار گردید[22]، او به 8 کتاب و نویسنده آنها در موضوع زهد اشاره می کند که همگی در دوره عباسی به تأثیر از فرهنگ ایرانی نوشته شده است. او از تأثیر اندیشه زهد ایرانی در اشعار ابونواس، ابوالعتاهیه، صالح بن عبد القدوس و محمود وراق سخن می گوید و به برخی مضامین آنها نیز اشاره می­کند[23].

           سلمان فارسی و حبیب عجمی اولین کسانی هستند که از آنها سخنان نغز صوفیانه و زاهدانه در متون عربی نقل شده است، از آنجا که در روزگار آنها تألیف کتاب رایج نبوده است رساله و یا نوشته ای از آنان به شکل مستقل نمانده، اولین تألیف در زهد از یک ایرانی به نام عبد الله بن مبارک مروزی به نام الزهد و الرقاق است و سرمشق کتاب هایی با موضوع زهد، پس از خود شده است و پس از 4 سال از مرگ او کتاب هایی با عنوان الزهد و یا الرقائق تألیف گردیده و ابواب مستقلی از جوامع، سنن و صحاح به آن اختصاص یافته است و از این به بعد است که افرادی چون بشر حافی خراسانی، یحیی بن معاذ رازی، و سهل بن عبدالله ششتری پا به این عرصه می گذارند که همگی ایرانی بوده­اند، اللمع و التعرف به دست ایرانیان تألیف می شود[24]  و ابن عربی هم با سیراب شدن از این آبشخور فصوص الحکم را تألیف می­کند و رباعی که نوعی شعر ایرانی بوده است با ظهور اشعار زاهدانه و عارفانه در زبان عربی ظاهر می گردد[25].

           از دیگر قرائن گرایش ایرانیان به زهد این جمله ابن مقفع است که با تحسین و اعجاب می گوید: دوستی داشتم که در نظر من از بزرگ ترین اشخاص محسوب می شد، و سبب این بزرگی این بود که دنیا برایش بی ارزش­ترین چیز بود. ابن مقفع صریحا[26]  ویژگی عاقل را غصه نخوردن برای دنیا می داند.  او حکیم واقعی را کسی می داند که دنیا قلب او را به خود مشغول نکند.

تقوی، پسندیده ترین کار

«و پسندیده تر اخلاق مردان تقوی است[27]»

ایرانیان دین داری را در چارچوب اقرار به خالق هستی محدود نمی کردند؛ زیرا شناخت خداوند را به تنهایی برای تهذیب نفس و حفظ نظام فردی و اجتماعی کافی نمی دانستند، این باور با پایبندی به ارزش های اخلاقی که آن را تقوا می نامیدند به کمال می رسید.

 توکل

ایرانیان باستان با مفهوم توکل بیگانه نبوده اند: «تا به هیچ وقت از مقام توکل دور نماند… [28]»

برنامه زندگی

«کوشش اهل عالم در ادراک سه مراد ستوده است: ساختن توشه آخرت، تمهید اسباب معیشت و راست داشتن میان خود و مردمان به کم آزاری و ترک اذیت»[29].

سخنان حکیمانه در مقدمه کلیله

شواهد زیر نشان می دهد که پندهای ایرانی چون خون، همه جا در رگ های کلیله بویژه مقدمه و باب برزویه طبیب جاری است، به همین سبب است که کریستین سن پندهای موجود در دیباچه برزویه طبیب را بسیار شبیه به پندهای بزرگمهر حکیم می‏داند[30] ، نمونه های زیر مؤید این ادعاست:

نشانه عاقل، رفق و حلم

«عقل به هشت خصلت بتوان شناخت: اول رفق و حلم… [31]». بزرگمهر عاقل را چنین معرفی می کند:‌ نیکی به برادرانش،‌ عشق به سرزمینش و مدارا با مردم زمانه­اش است.

هر اشتباهی نوعی آگاهی است. «در هر زیانی زیرکیی است[32]». هر ضرری، هوشیاری است.

تشبیه ادب به نور

«و نیز نور ادب دل را روشن کند[33]»

ابن مقفع ادب را به نور تشبیه کرده و در این سخن منسوب به بزرگمهر ادب به چراغی تشبیه شده که خاموش نمی شود و چیزی است که مایه کمال و سربلندی آدمی در دنیا و آخرت است.

به بزرگمهر گفته شد: کدام کسب، بهتر است؟ در پاسخ گفت: علم و ادب،‌ دو گنجی هستند که تمام نمی شوند و دو چراغی که خاموش نمی­گردند و دو زینتی که کهنه نمی­شوند. هر کس به آن دو دست یابد به اسباب هدایت دست یافته و راه معاد را شناخته و در میان بندگان با سرافرازی زندگی کرده است.

عاقل باید آخر کار را ببیند

«عاقل باید که در فاتحت کارها نهایت اغراض خویش پیش چشم دارد و پیش از انکه قدم در راه نهد مقصد معین گرداند[34]». از منظر اردشیر:  روزگار، یاور کسی نیست که به عواقب کارها نمی اندیشد، ای عاقل! به فکر چاره­ای باش؛ کسی که به عواقب کارها نیندیشد به سختی ها و مصیبت ها دچار می گردد[35].

آنچه به خود می پسندی.

«بر خردمند واجب است.. و هر کار که مانند آن را بر خویشتن نپسندد بر دیگران روا ندارد[36]»

در عهدنامه یکی از پادشاهان ایرانی به فرزندش آمده است: برای مردم جز به آنچه که برای خودت می خواهی راضی مباش. قباد نیز در وصیت نامه اش به کسری نوشته است: آنچه که برای خودت نمی پسندی برای مردم مپسند[37].

این مضمون را از پند های انوشیروان دانسته است: «اگر خواهی که تمام مردم باشی آنچه به خویشتن نپسندی به هیچ کس مپسند.»

مبارزه با نفس

برزویه طبیب مانند یک معلم اخلاق، نفس را خطرناک می داند و پرهیز از آن را واجب: «ای نفس میان منافع و مضار خویش فرق نمی کنی؟ و خردمند چگونه آرزوی چیزی در دل جای دهد که رنج و تبعت آن بسیار باشد… [38]»

اگر دو کار بر عاقل، مشتبه شد و ندانست کدام یک درست است باید نگاه کند که کدام یک از آن دو به هوای نفسش نزدیک است پس با آن مخالفت نماید؛ زیرا هوای نفس، دشمن عقل است پس باید از آن، پرهیز نماید.

پند گرفتن از مصائب دیگران

در این سخن حکیمانه تأکید بر عبرت­آموزی از دیگران صورت گرفته است: «نیکوتر آنکه سیرت های گذشتگان را راهنمای خود ساخته و تجارب متقدمان را نمودار عادت خویش بگردانید[39]»

از انوشیروان سئوال شد: ادب سودمند چیست؟ گفت: اینکه از غیر خودت پند بگیری و دیگری از تو پند نگیرد.


[1] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 40.

[2] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 40.

[3] – در قابوس نامه هم آثار این فرهنگ دیده می شود: پرهیزگار و قانع باش… و با حرمت، در آموختن حریص و بی‌شرم و حق‌شناسِ استاد خود. عنصرالمعالی، 1366: 159.؛ برای اطلاع بیشتر نک: سبزیان پور، ملاحظاتی…1390: 9-18.

[4] – غزالی، 1409: 77.

[5] -کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 46.

[6] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 36.

[7] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 37.

[8] – ابن مقفع در مقدمه کلیله 1416: 96. عقل را از آن جهت مهم می داند که وسیله ای است برای نجات روح آدمی از زندان دنیا. «… استِنقَاذِ أروَاحِهِم مِن ألِیمِ العَذَابِ»

[9] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 45.

[10] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 45.

[11] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 45.

[12] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 41.

[13] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 46.

 -[14] کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 46 و 51.

[15] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 53.

[16] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 53.

[17] – «تا روشن گشت که نعمت های این جهانی چون روشنایی برق.. و چون خواب نیکوی دیده آید بی شک در اثنای آن دل بگشاید اما پس از بیداری حاصل جز تحسر و تأسف نباشد.» کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 53.

کَانَ مَنُوجِهْرُ یَقُولُ: «الدُّنیَا أَشْبَهُ شَیْءٍ بِظِلِّ الغَمَامِ، وَحِلْمِ النِّیَامِ.» ثعالبی، بی­تا، ‌الإعجاز و…:50. دنیا، شبیه ترین چیز به سایه ابر و رؤیای انسان خفته است..

[18] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 53.

[19] – این تشبیه یکی از زیباترین و مخیل ترین تشبیهات زاهدانه برای ترسیم ناپایداری دنیا و لزوم عبور از آن برای نجات و رستگاری است.در این تمثیل آدمی به کسی تشبیه شده که از ترس شتر مست، به دیواره چاهی پناه برده که در قعر آن اژدهایی برای بلعیدن او دهان باز کرده مرگ.، دست خود را به دو گیاه آویخته که دو موش سفید و سیاه شب و روز. مشغول جویدن ریشه های آنها هستند، پای خود را بر چهار مار طبایع چهارگانه بدن. گذاشته که با خارج شدن از تعادل، به کام اژدها سقوط می کند، و در همین حال متوجه کندوی عسلی لذات دنیا. می شود که در دیواره چاه قرار دارد، وضعیت افراد غافل و دنیا پرست به چنین شخصی تشبیه شده که به جای چاره اندیشی مشغول خوردن عسل می شوند و به کام اژدها سقوط می کنند. سنایی این داستان را به نظم کشیده است. نک: حلبی، 1386: 86.

[20] – دورانت، 1988: 2/436.

[21] – بستانی 1968: 30.

[22] – عاکوب ص، 197 و 198.

[23] – شفیعی کدکنی، 1380: 48.

[24] – مهدوی، 1371: 19.

[25] – مهدوی، 1371: 29.

[26] – ابن مقفع، 1407: 21.

[27] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 41.

[28] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 41.

[29] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 41.

[30] – کریستین سن، 1313: 24.

[31] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 32.

[32] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 41.

[33] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 40.

[34] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 40.

[35] – در پس و پیش کارها نگاه کنید؛ در کاری که اندرون می روید راه بیرون آمدنش را بنگرید. نفیسی، 1310: 623، از پند­های مکتوب بر تاج انوشیروان.

[36] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 42.

[37] – عنصر المعالی 1366: 55.

[38] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 45.

[39] – کلیله و دمنه. نصرالله منشی. تصحیح مینوی ص 41.

Leave a comment