Book 49

احمد شه وری. تاریخ سیاسی و فرهنگی صفویان شاه اسماعیل یکم.. 1397. 310 صفحه.

این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای 3 دلار امریکا از طریق پرداخت به PayPal به نام  a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید.

نگاهی نو به تاریخ ایران 41

موفقیت های زیاد در دوران نوجوانی و القائات مادر از یک سو و چاپلوسی و کاسه لیسی اطرافیان چاپلوس از سوی دیگر سبب شد که شاه اسماعیل خود را فردی مافوق بشری و آفریدۀ  ویژه و برتر خداوند بشناسد و چنان تکبر و نخوت پیدا کند که در تاریخ مثالش نباشد.

شاه اسماعیل خود را مورد نظر امامان شیعه می دانست و همۀ  پیروزی ها و خوش شانسی هایش را به امداد های غیبی آنان نسبت می داد.

او خود را معصوم و تنها سرشت پاک در میان آفریدگان خداوند می دانست.

به چند  نمونه از ادعاهای او در مورد خودش توجه کنید: 

«پدرم علی و مادرم فاطمه و من یکی از دوازده امام هستم»

«من عیس [عیسی] ابن مریم و خضر و اسکندرم ».

«من همراه منصور بر سر دار بوده ام، من همراه ابراهیم خلیل در آتش بوده ام، من همراه موسی در تور بوده ام».

«من نور محمد و سر علی ام، من گوهر دریای حقیقت و راز اناالحق و حق مطلق ام».

«من توفان نوح را در ازل دیده بودم که می آید».

«من از ذات مرتضی علی ام، من سلطان غازی ام»

گویا در نامه ای که به شیبک خان ازبک نگاشته ( شاه اسماعیل و شیبک خان ازبک دو فرد مذهبی بسیار  متعصب بودند که به دلیل همین تعصبات رو در روی هم ایستادند و نتیجه را هم که می دانید، شیبک خان کشته شد و بوسیلۀ  درباریان شاه اسماعیل خورده شد) گفته است که:  «من مصداق آیۀ  شریفۀ :  “وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا». (سورۀ  مریم آیۀ  ۱۹). هستم و خداوند ۱۰۰۰ سال قبل در قرآن مرا برگزیده و راستگو نامیده». در همین نامه ادعا کرده که به او نوید آسمانی آمده که تا پایان جهان بر دنیا حکومت خواهد کرد.«شگفتا که شاه سلطان حسین هم دقیقا همین توهم را پیدا کرده بود».

کوتاه سخن آنکه شاه اسماعیل صفوی از این دست توهم ها بسیار داشت. پایان کارش را هم بخوانید؟

او که ید طولایی در اختراع و اجرای شکنجه های غیر انسانی بر روی مخالفانش داشت در جنگ با سلطان سلیم عثمانی (جنگ چالدران) شکست خورد. در آن جنگ برخورد تیر با بدنش به او فهماند که مانند دیگران ضعیف و شکست پذیر است. ناگهان انگار از خواب غفلت برخاست و دانست که انسانی عادی، بدون توانایی و ویژگی به خصوصی است. پس از نجات بوسیلۀ  دو قزلباش از جان گذشته غرور و نخوت اش به باد رفت و از فرط افسردگی به شراب خواری و عیش و عشرت و لواط پرداخت.

Leave a comment