
احمد شه وری. دولت هخامنشیان: اردشیر دوم.1396. 332 صفحه. شابک: 8-9133-04-600-978
این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای 6 دلار امریکا از طریق پرداخت به PayPal به نام a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید.
نگاهی نو به تاریخ ایران 12
رویدادهای مهم در زمان اردشیر دوم (س. 404- 359/358)
4۰4
داریوش دوم پس از 29 سال سلطنت، در بابل بر اثر بیماری درگذشت.
– اردشير دوم پسر بزرگتر داریوش بدنبال مرگ پدر به تاج بر سر گذاشت.
– جنگ ها پلوپونز پس از 26 سال به پایان رسید.
– افور نقل کرده این است که السیبیاد، پس از تبعید شدنش از آتن به دربار فَرَنَ باذ پناهنده شد. او که قصد داشت اردشیر را با خود متحد کند، زمانی که از نیّت اصلی کورُش آگاه شد تصمیم گرفت خود را به دربار ایران رسانده و شاه را از مقاصد برادرش مطلع سازد، امّا بنا به نوشته دیودور در مسیر توسط فَرَنَ باذ به قتل رسید و این اتفاق در سال 404 یا 403 رویداد[1].
403 (تابستان)
کورُش جوان، بی درنگ پس از بازگشتش (به لیدیه، آمادگی خود را برای هم آزمایی در به دست آوردن تاج و تخت آغاز کرد.
401
– کورش جوان پس از آنکه مزدورانی را اجیر کرد عازم شوش شد تا شاه را از سریر تخت به زیر بکشد.
– در بهار 401، کورش و سپاهیانش به شهر سارد درآمدند با این بهانه که می خواهد پی سی دیانها را از سرزمین خود بیرون براند[2].
– سوم سپتامبر401 پ م، تلاقی بین اردشیر دوم و برادرش کورُش جوان در کنار دجله و در فاصلهٔ هفتاد کیلومتری از بابل در محلی که بعدها «خان اسکندریه» خوانده شد- تلاقی سرنوشت ساز رخ داد
کورُش جوان در جنگ کوناکسا کشته شد.
400
استاتیرا، ملکه، تاوان خرسندی خود را از پیروزی فرزندش، اردشیر دوم، بر کورُش جوان- فرزند پروشات- با زهری که پروشات به او نوشانید، پرداخت[3].
399
سربازان یونانی که از کوناکسا عقب می نشستند، به بیزانس وارد شدند و گزنفون با لشکر خود به قوای تیمبرون ملحق گردید. پس از آن این سردار لاسدمونی جنگ تعرضی پیش گرفته بی اشکال شهرهای ولایات پرگام[4] تترانی[5] و هالی سارن[6] را تسخیر کرد. (در حدود 399 پ م).
– جنگ تیسافرن، شهربان فریگیه، با اسپارت آغاز شد.
396#
یک نفر یونانی که موسوم به «هروداس» از مردم سیراکوز که در فینیقیه بود، دید کشتیهای بسیار مجهز آنهم به تعداد زیاد در حال ساخت می باشند بعد چون آگاه شد قصد دارند که نیروی دریاییی مرکب از سیصد فروند کشتی تشکیل دهند، به لاسدمون رفته قضیه را به اطلاع داد.
– در همین اوان همین که آژزیلاس وارد بندر افس شد تیسافرن پرسید، برای چه آمده ای سردار لاسدمونی جواب داد آمده ام، تا به یونانی های آسیا همان آزادی را دهم که یونانیهای اروپایی دارند. تیسافرن گفت: من ضامن پیشرفت مقصود شما می شوم، ولی لازم است متارکه ای منعقد کنید تا من چاپاری به دربار بفرستم.
395
جنگ قرنتیان بین یونان و اسپارت درگرفت.
– آژزیلاس دوم، پادشاه اسپارت، تیسافرن را در نزدیکی سارد شکست داد.
394
یونانیها اردوی ایرانیان را بتصرف در آورده غنائم بسیار ربودند. روزی که این واقعه روی داد تیسافرن در سارد بود و ایرانیها او را مقصر دانسته به دربار رسانیدند که تیسافرن به شاه خیانت کرده است. پروشات که از دیرگاهی منتظر چنین روزی بود تا انتقام خود را از تیسافرن- دشمن سابق کورُش جوان- بکشد، موقع را مغتنم شمرده بقدری از تیسافرن نزد شاه سعایت کرد، تا او به تیت رستس[7] دستور داد، به آسیای کوچک رفته و تیسافرن را گرفته سرش را از بدن جدا کند و خودش بجای او بنشیند[8] و او چنین کرد. و بدین ترتیب بود که تیسافرن در شهر کولوسانه / کولوسیا، در فریگیه، با توطئه پروشات، مادر اردشیر دوم، به قتل رسید.
یونانیها از خبر کشته شدن تیسافرن غرق شعف و شادی شدند، زیرا دشمنی بدتر از او برای خود تصورنمی کردند. پلوتارک راجع به این قضیه می نویسد[9]: «اردشیر با کشتن تیسافرن که آشکارتر و بدترین دشمن یونانیها تا این زمان بود، هر مرارتی را که به یونان وارد آورده بود، تلافی کرد».
– حسب دستور اردشیر دوم، تیت رستس، برای تیموکرات یونانی پنجاه تالان فرستاد، تا متنفذین شهرهای یونانی را خریده جنگی در یونان بر ضد اسپارت ایجاد کند. یونانی یاد شده مأموریت خود را خیلی ماهرانه انجام داده اوضاع ناگواری در یونان برای اسپارت پیش آورد. توضیح آن که آتن، تب، کورنت و آرگس علیا با اسپارت طرف شدند و بر اثر آن اولیای دولت مزبور، افورها، مجبور گشتند آژزیلاس را از آسیای کوچک احضار کنند (در حدود 394 پ م).
393
دربار ایران برای تضعیف اسپارت و کشیدن انتقام از لاسدمونی ها به فرناباذ امر کرد به اتفاق «کونن» جنگ را به لاسدمون ببرد و او در بهار سال 393 پ م با کونن و نیروی دریایی عظیمی به طرف جزیره ملوس[10] حرکت کرده از آنجا به طرف لاسدمون راند[11]. یونانی ها فرناباذ را مانند یک نفر منجی با آغوش باز و هلهله شادی پذیرفتند (393 پ م). بعد در پایان شادمانی ها، چنان که عادت یونانی ها بود، به مسئله اصلی یعنی پول رسیدند. فرناباذ نه فقط پول داد بلکه امر کرد دیوار آتن را که در نتیجه جنگ پلوپونز خراب کرده بودند، از نو بسازند و آتنی ها با پول ایران شروع به ساختن آن کردند.
392
موافق نوشته های دیودور داتام تقریباً در 392 پ م کشته شد[12].
390
اردشیر سه سردار یعنی آبرکوماس و تی تروست[13] و فرناباذ را مأمور کرد، مصر را تصرف کنند ولی آنها موفق نشدند. کیفیات این جنگ درست معلوم نیست، ولی ظن قوی می رود که فرماندهی سه سردار باعث عدم پیروزی بوده است.
تدارکات ایران در مدت دو سال با تانی پیش رفت و بعد که خاتمه یافت، فرناباذ محل جمع شدن لشکر خود را در آسه[14] قرارداد و تمام لشکر زمینی و قوای دریایی ایران در اینجا جمع شدند (377 پ م) عده سپاهیان زمینی به دویست و بیست هزار می رسید و بیست هزار سپاهی اجیر یونانی جزو این عده بودند. نیروی دریایی از سیصد کشتی تری رم و دویست کشتی سی پارویی و عده بسیار از کشتی های حمل ونقل ترکیب یافته بود[15].
387
اسپارت سفیری را به نام آنتالکیداس به دربار ایران فرستاد و عهد نامهٔ صلحی مابین دول یونانی با دخالت اردشیر دوم نوشته شد. به موجب این عهد نامه قرار شد که دول یونانی هر کدام در امور داخلی خود مستقل باشند و من بعد هیچ کدام با همدیگر اتحادی علیه دیگری نکنند والا به جنگ با ایران گرفتار خواهند شد و بدین ترتیب جنگ خاتمه یافت.
همچنین بموجب این پیمان یونان حق حکمروایی و تملک هخامنشیان بر آسیای کوچک را برسمیت شناخت.
مضمون فرمان، چنان که گزنفون نوشته، چنین بود[16]:
“شاه اردشیر عادلانه می داند که شهرهای آسیایی، جزایر کلازومن[17] و جزیره قبرس را مستملکات خود بداند. او نیز عادلانه می داند که آزادی و استقلال داخلی شهرهای دیگر یونانی[18] را به آنها رد کند، به استثنای لم نس[19]، ایمبروس و اسکیرس[20] که کمافی السابق متعلق به آتن خواهند بود. اگر کسی این صلح را نپذیرد، من با او بمعیت کسانی که این صلح را پذیرفته اند، جنگ و آن کس را در خشکی ودریا تعقیب خواهیم کرد، بی این که از بکار انداختن کشتی ها و صرف پول دریغ داشته باشم”.
– و بدین ترتیب جنگ هشت ساله قرنتیان میان اسپارت و یونان پایان پذیرفت.
386
اردشیر دوم ﺷﻮﺭﺵ ﻗﺒﺮﺱ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﻧﺸﺎﻧﺪ.
جریان این گونه بود که بطور غیر مترقبه قبرس گشایشی برای خود مشاهده کرد و با شعف شرایط ایران را پذیرفت، یعنی قبول کرد فقط به شهر سالامین اکتفا کرده باج بدهد و اطاعت او از شاه مانند پادشاهی باشد که از شاه امر یا فرمانی به او می رسد. چنین بود عاقبت شورش قبرس و زد و خوردهایی که ده سال دوام یافت و بالاخره بدین ترتیب تسویه گردید. خود جنگ دو سال بطول انجامید (386-383 پ م).
384 تا 322
384 تا 322
ارسطو، فیلسوف یونانی، تعلیم و تربیت اسکندر مقدونی را که بعدها به سرداری بزرگ مبدل شد، به عهده می گیرد. ارسطو در آتن، مدرسهای به نام لیسیوم / لیسه تأسیس می کند. وی رساله «سیاست» را مینویسد و در آن به بحث دربارۀ شش روش اداره حکومت می پردازد. او همچنین «نمودار نردبانی طبیعت» را که در آن موجودات زنده بر اساس پیچیدگی ساختمان بدنشان طبقه بندی شدهاند، ابداع می کند.
– دموستن متولد شد.
380 / 384
کادوسیان که عمدتاً در گیلان و نواحی اطراف آن سکنی داشتند، در روزگار اردشیر دوم سر به شورش گذاشتند. در نتیجه شاهنشاه خود برای فرونشاندن شورش مزبور در سال ۳۸۰ ق م بدان سرزمین شتافت. ولی به سبب صعب العبور بودن راههای جنگلی، سپاه او دچار حادثه شد و اردشیر بدون کسب هیچ نوع توفیقی ناگزیر از بازگشت شد.
شاه، چنان که پلوتارک می نویسد[21]، در رأس لشکری که مرکب از سیصد هزار پیاده وده هزارسوار بود، برای فرونشاندن این شورش حرکت کرد. امّا وقتی که اردشیر وارد این منطقه شد، دچار قحطی و مخاطرات شدید گردید. قوتی در اینجا بدست نمی آمد و آذوقه را از جاهای دیگر هم نمی شد تحصیل کرد. لشکر شاه در ابتدا مالهای بنه را می خورد، ولی این حیوانات هم بعد بقدری کمیاب شدند که قیمت یک الاغ بشصت درهم[22] رسید بعد تاریخنویس یادشده می نویسد: حتی میز شاه هم دچار مضیقه گردید و عده اسبها نیز خیلی کم شد، زیرا سایر اسبها به مصرف قوت سپاهیان رسیده بودشاه هم دچار مضیقه گردید و عده اسبها نیز خیلی کم شد، زیرا سایر اسبها به مصرف قوت سپاهیان رسیده بود.
در کل نتیجه این اردوکشی شکستی مفتضحانه بود و تنها مذاکرات دیپلماتیک توسط مشاورش تیریبازوس عقبنشینی را ممکن کرد و خود شاه پیاده راه پیمود[23].
374
مصریها از کندی و مماطنه لشکر ایران استفاده کرده ممفیس را طوری محکم کردند که دیگر حمله ناگهانی ثمری نداشت[24]. بعد مصریها در حوالی مندس که خراب شده بود، جمع شده ایرانیها را مورد حملات پی در پی قرار دادند. همه روزه بر نیروی آنها می افزود و چون نسبتا تلفات زیادتری به ایرانیها وارد می کردند، قوت قلب می یافتند و نیز تجربه آنها در جنگ بیشتر می شد. این احوال تا طغیان نیل امتداد یافت و پس از آن، چون کاری نمی شد کرد، لشکر ایران ماندن خود را در مصر بی نتیجه دیده به آسیا برگشت (374 پ م).
372
چند سال پس از صدور فرمان صلح، اسپارتیها که از اوضاع یونان بواسطه فتح اهالی تب وبرتری آنها در یونان ناراضی بودند، باز آنتالکیداس را به دربار ایران فرستاده خواستارشدند که شاه دخالت کرده شرایط صلح را بموقع عمل گذارد (372 پ م). دربار ایران این تقاضا را پذیرفته فیلیس کوس[25] نامی را به یونان فرستاد، تا اعلام کند که دول یونانی باید موافق فرمان صلح رفتار کنند.
367
اهالی تب که همواره در صدد بودند، برتری در یونان داشته باشند، به این خیال افتادند که اگر دربار ایران را با خود همراه کنند، از این راه می توانند به مقصود خود برسند. بنابراین متحدین خود را جمع کرده به آنها گفتند که از دول یونان هر یک سفیری در دربار اردشیر دارد و لازم است که ما هم سفیری به دربار او روانه کنیم. بر اثر این فکر پلوپیداس[26] را که از رجال مهم تب بود، انتخاب کرده به ایران فرستادند. این سفیر چند نفر نماینده از قسمت های دیگر یونان مانند آرکادی وآرگس همراه خود آورد (367 پ م).
361
خود پادشاه مصر برخلاف عقیده آژزیلاس فرماندهی را برعهده گرفته به طرف فینیقیه حرکت کرد و چون به نزدیکی فینیقیه درآمد از مصر فرستاده ای در رسید وخبرآورد که حاکم مصر یاغی شده و مامورین نزد نکتانب پسر پادشاه که فرمانده دسته ای از لشکر مصر بود، فرستاده، تا او را به سلطنت دعوت کند. پس از آن شورش بزودی بالا گرفت و به تمام مصر سرایت کرد و پسر پادشاه مصر با شورشیان همداستان گردیده به سرداران پاداش هایی و بسربازان وعده هایی داد[27]. بالاخره بر اثر این اوضاع پادشاه مصر چاره را در این دید که از کویر عربستان گذشته پناه به دربار ایران برد و عذر تقصیرات را بخواهد (361 پ م).
359 [28]/[29]358
ﺍﺭﺩﺷﯿﺮ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﭘﯿﺮﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺗﻮﻇﺌﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﺑﺎﺭﯼ ﻭ ﺟﻨﺎﯾﺎﺕ ﭘﺴﺮﺍﻧﺶ به تحریک پروشات ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﯿﺪ، ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺧﺒﺮ ﻣﺮﮒ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﭘﺴﺮﺍﻧﺶ با نام آرسام /ﺍﺭﺷﺎﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﺶ، ﺗﺎﺏ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﻧﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 358 پ م ﺩﺭﮔﺬﺷﺖ.
– پس از درگذشت اردشیر دوم، اردشیر سوم با نام اُخُس به سلطنت رسید.
پانویس:
[1] – پلوتارک به نقل از دیودور، ک چهاردهم 1. 3.
2 – پلوتارک 1296 به نقل از همان، کتاب یکم 1. 11.
3- پیرنیا، ص ۱46
4 Pergame
5 Teutranie
6 Haisarne
7 Tithraustes
8 – گزنفون، تاریخ یونان، همان جا -دیودور، کتاب 14، بند80 – پولی ین، کتاب 7، فصل 16، بند1.
9- پلوتارک. زندگانی اردشیر، بند 26.
10 Melos
11- گزنفون، تاریخ یونان، کتاب 4، فصل 8.
12- دیودورکتاب 15، بند91.
13 Titherustes
14 Akce/Ace
15- دیودور، کتاب 15، بند41.
16- کنت کورت . تاریخ یونان، کتاب 5، فصل 1
17 Clazumne
18- یعنی یونان اروپایی را.
19 Lemnos
20 Skyros
21- پلوتارک. اردشیر، بند28-29.
22- باید مقصود پلوتارک درهم یونانی یا آتیکی باشد.
23 – Schmitt, CADUSII.
24- برخی تاریخنویسان نیز نوشته اند که چون فرناباذ در این اوان پیر بود بواسطه کهولت در تردید و تذبذب افتاد.
25 Philiscus
26 Pleopidas
27- کتاب 15، بند92-93.
28 – CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1iranicaonline. org
29 – زرین کوب، ص ۱۹۲