
احمد شه وری. دولت هخامنشیان: خشایارشا.1396. 278 صفحه. شابک: 978-600-04-8989-2
این کتاب را می توانید بصورت PDF به بهای 6 دلار امریکا از طریق پرداخت به PayPal به نام a_shahvary@yahoo.com خریداری نمایید.
نگاهی نو به تاریخ ایران 9
دودمان هخامنشیان از بسیاری جهات، حداقل از 100 سال پیش به این طرف که آشنایی با تاریخ و تمدن ایران با همت ایرانشناسان خارجی و تاریح نویسان بومی از جمله شادروانان علامه علی اکبر دهخدا، حسن پیرنیا، مشیرالدوله، ابراهیم پورداود و …، بیشتر شد نزد ما ایرانیان بعنوان یکی از مهمترین و خوشنام ترین دودمانهای شاهی این مرز و بوم از دیرباز شناخته شده و می شود.
افراد این دودمان، بایک گسستگی بسیار کوتاه در زمان کمبوجیه و بردیا، نزدیک 220 سال در ایران سلطنت کردند؛ بسیاری از مفاخر ایران در دوره پادشاهی شاهان این دودمان شکل گرفته؛ ایران بعنوان مرکز ثقل جهان باستان در دوره زمامداران این دودمان واقعیّت پیدا کرده؛ کورُش بنیانگذار این شاهنشاهی همه جا بعنوان مظهر و نماد وارستگی شناخته می شود. او نجات دهنده یهودیان از اسارت شان در بابل است و از همین روی بعنوان یکی از بزرگان در تورات مورد ستایش قرار گرفته است. داریوش نیز بدرست یا غلط نماد نظم و انضباط در اداره کشور و نحوه رفتار عادلانه و برابر با اقوام و ملل گوناگون خوانده شده است که در روزگار او مردم تحت حاکمیّت به آزادگی و خوشحالی روزگار می گذراندند؛ همه اقوام گرد آمده در کشوری بوسعت بیش از شش میلیون کیلومتر مربع در ادای فرایض دینی خود آزاد بودند و بر هر قومی بزرگی از همان قوم حکومت می کرد. ساتراپها نماینده شاه بوده و با اقتدار کامل فرامین شاه بزرگ را به اجرا می گذاشتند.
این خصیصه کورُش بزرگ را ساده نانگاریم؛ حسن عمل او در روزگار خود موجب تاسی بسیاری از حکومتگران بر او شد و این تاثیرگذاری در جهان خارج از ایران استمرار یافت. تاریخنویسان یونان با هر درجه از بغض نسبت به ایران نتوانستند خصایل نیک کورُش را نادیده گرفته و از تحسین و تمجید آن چشم پوشند. گزنفون یکی از این تاریخ نویسان کتابی در باره «آیین زندگی کورُش» نوشت که از دستبرد حوادث مصون ماند و به ما رسید. اهمیت این ماندگاری را وقتی درک می کنیم که بانیان استقلال کشوری که روزگاری به زیور و زینت حکومت مردمسالار مزین و مباهی بود، از آنچه گزنفون در کتابش راجع به کورُش نوشته بودند، در تدوین قانون اساسی امریکا بهره بردند که چکیده این تاثرات به شرحی که می آید منتشر شد.
تاثیر کورُش بر توماس جفرسون و بنیان های آمریکای مدرن
«به تو توصیه میکنم به طور منظم به درسآموزی از تاریخ و ادبیات در هر دو زبان [یونانی و لاتین] بپردازی. در یونانی اول از همه با «کورُش نامه» شروع کن».
این جملات بخشی از نامهای است که توماس جفرسون؛ نویسندۀ پیش نویس اعلامیه استقلال، از پدران بنیانگذار آمریکا و سومین رئیسجمهور این کشور، به نوهاش فرانسیس اپس در قریب به دویست سال پیش نوشته است.
کتابی که وی به خواندنش توصیه می کند، کورُش نامه یا «در باب پرورش کورُش» اثر گزنفون، تاریخنویس یونانی قرن ۵ پ م است که وی در آن به زندگی کورُش دوم، بنیانگذار سلسله هخامنشی، می پردازد.
جفرسون در نامه ای دیگر به دوست ایتالیایی خود، فیلیپ مازی، درخواست ترجمه ای تازه از آن کتاب به زبان ایتالیایی می کند. وجود دستکم چهار چاپ مختلف از کورُش نامه در کتابخانه شخصی جفرسون به ثبت رسیده است و جفرسون در یکی از آنها با خط خود دست به مقایسه ترجمه دو نسخه از کتاب زده است. اینکه چرا کورُش و کورُش نامه در جهان فکری توماس جفرسون برای تأسیس آمریکایی سکولار و دموکرات جایگاهی ویژه دارند به زمانه زندگی او و تلقی او از نظامسیاسی ایدهآل بازمی گردد.
توماس جفرسون و سنت عصر روشنگری
توماس جفرسون، به عنوان یکی از بزرگترین چهرههای عصر روشنگری آمریکا، تابع سنت فیلسوفان سیاسی سرشناس زمانه خود بود. فیلسوفانی که تلاش می کردند اندیشههای خود را بر آثار چهرههای شاخص یونان و روم باستان بنا کنند و از میان مانده آثار پیشینیان مصالحی برای برپا ساختن نظامی نوین بیابند. از جمله آنان می توان به هابز و ماکیاوللی اشاره کرد.
در نیمه دوم قرن ۱۸ و پیش از انقلاب آمریکائیان علیه نظام سلطنتی حاکم از سوی بریتانیا، سنت عصر روشنگری در رجوع به آثار کهن یونان و روم و بازخوانی آنان در اوج قرار داشت. توماس جفرسون جوان نیز در کالج ویلیام و مری ویرجینیا عموما تحت تاثیر فیلسوفان سیاسی اسکاتلندی و انگلیسی نظیر هاچسون و جان لاک به آثار کلاسیک یونانی و لاتین علاقمند شد. عشق او به آثار کلاسیک یونان و روم در نامه های خصوصیی که از وی به جامانده منعکس است و در این احساس با جان آدامز و بنجامین فرانکلین دیگر پدران بنیانگذار آمریکا مشترک است.
کتاب کورُش نامه یا پرورش کورُش
گزنفون، شاگرد سقراط و مورخ، زاده قرن ۵ پ م، در کتاب کورُش نامه یا در باب پرورش کورُش با نثری ساده به زندگی کورُش دوم بنیانگذار سلسله هخامنشی می پردازد. این کتاب از دوران حضورش در لشکرکشی کورُش کوچک در سال های ۴۰۰-۴۰۱ پ م و آشنایی اش از نزدیک با ایرانیان متأثر است.
در میان تاریخنویسان سرشناس یونانی و رومی، او تاریخنویسی دقیق و همه جانبه به شمار نمی رود و شیوه سخن گفتنش نیز که به دور از زبان رایج معاصر خود است در میانه واقعیت و خیال چرخ می زند. به عبارت دیگر گرچه کتاب او به تمامی از سندیت تاریخی تهی نیست، با این حال از نظر فحوا نوعی داستان پردازی تاریخی را شامل می شود. برای او تاریخ زندگی کورُش در درجه دوم اهمیت قرار دارد و همچنان که در صفحات آغازین کتاب بیان می کند، فکر نوشتن این کتاب زمانی به ذهن او خطور کرده که در باب علل شکست خوردن حکومت های مردمی به تأمل می پرداخته است.
پادشاهی کورُش برای وی نمونه ای است از حکومت عادلانه بر توده کثیری از مردم از اقوام و ملل مختلف. در نتیجه او را به عنوان الگویی برای ریختن شالوده یک امپراتوری ایدهآل برمی گزیند. گزنفون با استفاده از مثال های متعدد از زندگی کورُش، ابعاد رهبری سیاسی یک جامعه را بیان می کند. بدین گونه از تاریخ به عنوان ابزار سود می جوید تا نظام اخلاقی مطلوب خود را بیان و از آن برای رشد دادن جامعه استفاده کند.
کورُش نامه گزنفون که پس از تأثیرگذاری عمده در دنیای باستان (از جمله بر اسکندر مقدونی و ژولیوس سزار) به فراموشی سپرده شده بود، در دوره پسارنسانس و آغاز عصر روشنگری بار دیگر احیا شد و با ترجمه های جدید، الهام بخش فلاسفه سیاسی قرار گرفت. از نیکولا ماکیاوللی و ژان ژاک روسو تا بنجامین فرانکلین در فکر پس زدن تفکر سیاسی سده های میانی و ساخت بنای جامعه مدرن و شیوه حکومتداری صالح از گزنفون و نظام اخلاقیی که او در کورُش نامه عرضه میکند تاثیر پذیرفتند. در آمریکا علاوه بر جفرسون، جان آدامز هم به کورُش نامه به دیده کتابی تعلیمی می نگریسته است. اکنون از طریق دستنوشته های یق جان کنسی آدامز ۱۸ ساله میتوانیم دریابیم که چگونه پدرش جان آدامز او را در دوره مطالعه برای آمادگی حضور در مشاغل دولتی پیش از همه به خواندن کورُش نامه گزنفون مکلف کرده است.
درسهای کورُش برای برقراری سکولاریسم آمریکایی
توماس جفرسون در زمره نخستین شخصیتهای سیاسی جهان مدرن است که دست به تفکیک نهاد دین از دولت زد و تلاش کرد آن را اجرایی سازد. منشور آزادی مذهبی که او ۲5۰ سال پیش نوشت و پایه جدایی کلیسا از دولت در ایالت ویرجینا و سپس در قانون اساسی آمریکا قرار گرفت از نخستین متون حقوقی است که بی طرفی حاکمیت را در قبال مذهب تضمین می کند.
قریب ۸۰ سال پس از مرگ جفرسون بود که منشور مشابهی برای جدایی دین از دولت در فرانسه به کوشش «آریستید بریاند» تدوین و به تصویب رسید.
برای جفرسون این جداسازی نه عملی در راه محو مذهب، بلکه ضامن حفظ حقوق تمامی مذاهب در جامعه بود. به عقیده او برخورداری از اندیشه مذهبی منافاتی با اعتقاد به سکولاریسم نداشت. در حالی که مخالفان سیاسی توماس جفرسون او را عنوان فردی ضددین معرفی میکردند، او خود را تا انتهای زندگی فردی معتقد [ذیل مکتب دئیسم] میدانست. همچنان که در مکتوبات جفرسون آمده است او همواره به توفیق خود در بنیانگذاری اصل جدایی دین از نهاد دولت و اجرایی کردن آن اشاره می کرد و در نهایت نیز آن را یکی از سه کار عظیم خود در عمر خواند و وصیت کرد آن را در کنار افتخار تدوین پیش نویس بیانیه استقلال آمریکا روی سنگ قبرش حک کنند.
تجربه کورُش هخامنشی در اتخاذ سیاست رواداری مذهبی و عدم تحمیل دین رسمی که در کورُش نامه منعکس است الگویی از حکومتی را که در عین گستردگی پهنه خود و وجود بحرانهای پیش رو، آزادی عقاید را تضمین میکند، پیش روی جفرسون گذاشت. به نظر او رسید اگر کورُش موفق شده است در جهان باستان، با آن درجه از توحش و وجود فرقه های بدوی دینی که در نزاعی بی پایان با یکدیگر به سر میبردند، بیطرفی حکومت را در مقیاسی به گستردگی امپراتوری هخامنشی تضمین کند، این کار در جهان مدرن نیز قابل تکرار است. در زمان مکتوب کردن منشور آزادی مذهبی جفرسون، یعنی 11۲ سال پیش از آنکه اصل استوانه حقوق بشر کورش بوسیله هرمزد رسام، باستانشناس آشوری تبار اهل بریتانیا، از دل خاک بیرون آورده شود و محافل تاریخی از وجود لوحی متضمن احیای حقوق اقلیتهای مذهبی در دوره حکمرانی او با خبر شوند، رواداری کورُش از طریق منابع یونانی و لاتین به دوران مدرن رسیده بود. تاثیرپذیری توماس جفرسون از این وجه حکمرانی شماری از پادشاهان هخامنشی در یادداشتهایی که وی بر حاشیه کتاب «رساله در باب آداب و روح ملت ها» اثر ولتر، فیلسوف سیاسی عصر روشنگری در فرانسه نوشته است نیز به چشم می خورد و دیده می شود که عدم تحمیل دین رسمی و رواداری مذهبی داریوش یکم که در امتداد پادشاهی کورُش هخامنشی بوده، نظر وی را جلب کرده است.
پدران بنیانگذار آمریکا و عبور از اتوکراسی مطلقه
یکی از دغدغه های پدران بنیان گذار آمریکا پس از تأسیس حکومت جدید این پرسش بود که آیا یک حکومت صالح می تواند در مقیاسی به وسعت حدود یک قاره (در این مورد، آمریکا با ایالتهای متعدد و هرج و مرج داخلی ناشی از انقلاب) پا بگیرد و دوام بیاورد؟ کورُش نامه پاسخی است به آن دغدغه با معرفی امپراتوری هخامنشی در زمانه کورُش به مثابه مدلی از کارکرد موفق یک نظام سیاسی اخلاق گرا و عدالت جو در پهنای وسیع، مدلی بود که نشان می داد چگونه می توان ارزشهای اخلاقی را در اداره حکومت داخل کرد و به کار گرفت.
نظام سیاسی نوینی که جفرسون و همراهانش پی نهاده بودند (و آن را با بهروز کردن دموکراسی مستقیم آتنی و تبدیل آن به دموکراسی نمایندگی در مقیاس سرزمینی به دست آورده بودند) با نظام اتوکراسی مطلقه کورُش سنخیتی نداشت. با این حال نحوه دمیده شدن روح اخلاقی در حکومت او، نوع برقراری عدالت و شیوه توازن قدرت در گسترهای پهناور می توانست الهام بخش آنان در دموکراسی نوپای آمریکایی باشد. از سوی دیگر در آغاز به کار سیستم جمهوری در آمریکا و در حالی که ستون پایه های قانون اساسی به درستی تبیین و آزمایش نشده بود، بیم از تمرکز قدرت در شخص رئیس جمهور و تبدیل او به قدرتی مطلقه وجود داشت. از این رو پدران بنیانگذار با وسواس به بحث پیرامون حیطه اختیارات و نحوه حکمرانی شخص نخست، رییس جمهور، می پرداختند و در این میان تصویری که گزنفون از صفات اخلاقی و عملکرد کورُش در قدرت در کورُش نامه به دست میداد، عقربه ای بود که می توانست انحراف از مسیر نخستین را گوشزد کند. ریچارد نلسون فرای، ایرانشناس آمریکایی، در سال های واپسین عمر خود سرگرم پروژهای تحقیقی بود که تاثیر کورُش را بر پدران بنیانگذار آمریکا بررسی می کرد.
در همان زمان که توماس جفرسون و هم مسلکان او روش حکومت داری مدرن و بنیان های اندیشه های سیاسی نو را در دل ویرانه های امپراتوری کورُش در آثار یونانی و لاتین جستجو می کردند، در ایران کورش مهجور و سنگ قبرش نیز به نام آرامگاه مادر سلیمان نبی شناخته می شد. هنوز زمانی نسبتاً طولانی لازم بود تا در سال ۱۸۱۸ «رابرت کرپر»، دیپلمات و جهانگرد بریتانیایی پس از قریب هزار سال گمنامی، نشان دهد بنای سنگی واقع شده در دشت مرغاب ایران، همان مقبره کورُش هخامنشی است [1].
بحث در باره دولت هخامنشیان در کتابی که تحت همین نام نوشته شده، آمده و خوانندگان محترم را در اینجا بیش از این تصدیع نداده و آنها را به آن کتاب ارجاع می دهم.
خشایارشا فرزند داریوش، نواده ویشتاسپ و از دودمان آریارمنه هخامنشی بود. خشایارشا چهارمین پادشاه سلسله هخامنشیان بود که از 4۸6 تا 465 پ م بر گسترهای پهناور از جهان باستان فرمانروایی داشت؛ این گستره پهناور از یک سو به رودهای جیحون (آمودریا) و سیحون(سیردریا) و سرزمین ایرانی سغدیانا و از غرب تا دانوب، یونان، نیل و سرزمینهای پیرامون مصر(لیبی و حبشه) میرسید.
ایران در دوره هخامنشیان در مقطع هایی بستر شکوفایی یکی از مهم ترین تمدنهای جهانی بود. از زمانی که کورش با تسامح و تساهل، آزادی فکر، قدم و قلم، در راه آبادانی این ملک گام برداشت، راه رسیدن به دولت جهانی فراهم شد و ایرانیان به تدریج گستره جغرافیای فرهنگی و تاریخی خود را از ورارود (ماوراء النهر)؛ یعنی جیحون و سیحون در شمال شرقی تا سند و پنجاب در جنوب شرقی و از دریای سیاه و کشور یونان تا مدیترانه و کرانههای رود نیل در مصر و حتی لیبی و حبشه و دیگر سرزمینهای دوردست آن روزگار گسترش دادند.
بدین سان خشاریاشا پس از داریوش، وارث سرزمینی عظیم بود که اقوام گوناگون در آن به سر می بردند. ضمن این که در واپسین سالهای حیات داریوش جنگهای ایرانیان و یونانیان همچنان ادامه داشت؛ آسیای کوچک که خاستگاه پادشاهی «لیدیه» به مرکزیت «سارد» بود و سرزمینهای کرانه شرقی دریاهای مرمره، اژه و مدیترانه که «ایون نشین» خوانده می شدند، بستر این جنگ ها بودند. اگرچه داریوش به درون اروپا نیز گام نهاد، دانوب را درنوردید و تنها در نبرد ماراتون متوقف شد، اما جنگهای ایران و یونان پس از وی همچنان ادامه یافت. بدین سان راه پدر را پسر؛ یعنی خشایارشا در پیش گرفت[2].
پانویس:
1- نوشته شده توسط پویا زارعی. کارشناس ارشد تاریخ دانشگاه سوربن پاریس. 5 نوامبر 2017 / 14 آبان 1396. منتشر شده توسط بی بی سی.
2- میترا یزدچی. خشایارشاه که بود و چه کرد؟ منتشره در:
http://donya-e-eqtesad.com/بخش-خبر-64/556999-خشایار-شاه-که-بود-چه-کرد